✍️من هم خرما خورده‌ام!

✍️من هم خرما خورده‌ام!

✍️من هم خرما خورده ام!

🖊محمدرضا اسلامی


🔹یک- مدتی پیش در خصوص تفاوت فضای کار در دفاتر طراحی مهندسی ژاپن با آمریکا مطلبی نوشته بودم. توضیح دادم که «دو رویکرد متفاوت» در طراحی سازه در این دو کشور وجود دارد (لینک). این بحث را بعدا با ترجمه مقاله ای از نیویورک تایمز (+) ادامه دادم. بحث اصلی من در این ماجرا ولی طراحی سازه «نبود» بلکه بحث اصلی، سازوکار «مدیریت ذهن» و رفتار فردی بود. سازوکار ذهنی ژاپنی و تفاوتش با سازوکار ذهنی آمریکایی (و نقش این ماجرا در "حل مسئله" و مواجه با موضوع زلزله).

توضیح دادم که در این دو کشور تفاوت اساسی در ساختار دانشگاه (و آموزش مهندسی) وجود دارد (لینک) اما نهایتا چه در ژاپن و چه در آمریکا، انتظار از مهندس طراح، بیش و پیش از دانشِ مهندسی و دانش طراحی، «نظم فردی و رفتاری» است؛ چیزی که آن را «پرداخته بودن» یا «مهیا بودن» شرح کردم. یک نظم جسمی و یک نظم ذهنی، به نحوی که "فرد" بتواند روزانه هشت ساعت بی وقفه روی یک موضوع "متمرکز" کار کند و حداکثر یک ساعت برای ناهار و یک-دو بار برای قهوه یا چای، چند دقیقه ای از پشت میز کار برخیزد و سریع بازگردد.

و صبح روز بعد ساعت نُه صبح پشت میز کارش باشد.

🔹دو- طلبه جوانی رفته تا با تاجزاده "مناظره" کند ولی نحوه خرما خوردن، دست پاک کردن، بازی با موبایل و در کل زبان بدنش، تبدیل شده به یک "موضوع گفتگو" در فضای شبکه های اجتماعی.

در حالی که تاجزاده دارد با تمام وجودش حرف می زند و کلمه از جانش کنده می شود، شلختگی رفتار این روحانی جوان مورد توجه شبکه های اجتماعی واقع شده.

🔹سه- آنچه که برای جلیل محبی رخ داد را من از خودم چندان دور نمی بینم. به زندگی بسیاری از ما هم اگر دوربینی بتابانند چنان است که به فکر حل مسائل #کلان و بزرگ #کشور یا حتی جهانیم اما:

✔️- از یک خواب سالم و منظم، بی بهره ایم؛
✔️- امکان برقراری یک گفتگوی منظم و بی تنش را با برادر و خواهر یا همسر و فرزند یا والدینمان نداریم؛
✔️- ورزش منظم و مستدام، نداریم؛
✔️- جهشهای ذهنی پی در پی داریم (و برایش هیچگاه فکر جدی نمی کنیم و) این را نشان هوش و شارپ بودن ذهنمان قلمداد می کنیم(!) ؛ یک لایک روی آن مطلب می کوبم و یک تکه اینستاگرام می بینم و یک تکه تلگرام می خوانم و یکباره بی بی سی چک می کنم و ناگهان تا فیها خالدون توئیتر غرق می شوم و توئیتخوانی از کجا تا به ناکجاها که نمی کشاندم!

فرق من با محبی در این است که دوربین به تکه ای از زندگی ام نتابانده اند وگرنه من هم در خرما خوردن و شلخته نشستن و لایک کوبیدن و ... ممکن است احوالم چندان بِه از او نباشد.

قدری ماجرا را فراتر از این برِ میز و آن برِ میز ببینیم. فراتر از تاجزاده و جلیل محبی. فراتر از اصلاح طلب و اصولگرا. این شلختگی ذهن و رفتار بدن، در میان بسیاری از ما ایرانیان هست.
جهشهای ذهنی پی در پی را در حرف زدنها و جمله بندیها و نحوه نگارش بسیاری از ما می توان دید.
حتی در دوست داشتنها و قهرکردنهای تناوبی بسیاری از ما. یا حتی در مسواک زدن/نزدن.

🔹چهار- بارها شد که نشستم تا حساب کنم با خودم چند چندم؟ و بارها شرمنده بی اختیار بعد از این محاسبه، این جمله برتولت برشت زمزمه بر زبانم شد:

افسوس! مايی كه می خواستیم
"زمین را"
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!

بخش زیادی از عمر من در فکر برای جُستن راه حلهایی برای مشکلات دنیا ‌و کشورم گذشت در حالی که در ژاپن و کنار دست دانشجوی ژاپنی یکباره متوجه شدم قبل از فکر برای امور عالم و کشور، باید فکری برای ذهنِ نامنظم خودم کنم. به تعبیر سعدی "من خود به چشم خویشتن" دیدم بارها و بارها که عاجز از مهربان بودن با اطرافیان هستم.
من خودم یک پا یک احمدی نژادم که می خواست مدیریت جهان را عوض کند ولی خود در نظم کلام و رفتار، یا در تعامل با حلقه اول رفقا و دوستانِ خودش صد جور تناقض و اختلاف و ماجرا و دعوا و زد و خورد پیدا کرد.

رطب خورده منع رطب کِی کند؟ دوربینی نیست وگرنه من هم بسیار خرما خورده ام!


#مدیریت_جهان
#خرما
+
t.me/solseghalam