‍ #ادبیات

من در دوره‌ی طلبگی و دانشجویی خود استادان بسیاری را دیده‌ام، غالباً آنها که محقّقان و علمای برجسته‌ای بودند، به‌جز چند تن، معلّم‌های خوبی نبودند. بی‌حوصله و بسیار کم‌سخن یا وقت‌کش و بهانه‌جو برای فرار از مطلب اصلی، و آنها که معلّم‌های شایسته بودند، به‌جز برخی استثناها، غالباً فقط معلّم بودند و از حدود اطلاعات رایج و مشترک نزد همگان کمتر فراگرفتند و حرف‌های ایشان حرف‌هایی بود که در هر کتاب یا در هر کلاسی می‌توان آموخت.
تنها و تنها فروزانفر بود(و شاید پس از او، چند تن از شاگردانش) که هم محقّق بی‌همتایی بود و هم معلّم بی‌مانندی.

در طول قریب پنج سال شاگردی نزد او، که هرگز درسش را ترک نگفتم، یک مطلب مکرّر یا مبتذل که از همگنان بتوان شنید، نشنیدم؛ حتّی شوخی‌های او، احوال‌پرسی‌های او چیزی به دانشجو می‌آموخت. حضور ذهن شگفت‌آور و تسخیرکننده‌ی او به ‌حدّی بود که در مراحل نخست آشنایی و اوّلین دیدارها، بعضی افراد تصوّر می‌کردند که فروزانفر از مدّت‌ها قبل در نهان، هدیه‌ای، رشوه‌ای به شخصِ پرسنده داده و از او خواسته ‌است که «در فلان مجلس یا در فلان کلاس، این سؤال را مطرح کن.» و خود از قبل، پاسخ آن را آماده کرده‌ است. این صحنه وقتی هر روز و به سال‌ها تکرار می‌شد، آن‌وقت به تمایز او از دیگران پی می‌بردی.


#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
با چراغ‌ و آینه

@taft_Iran