…🌷 آلزایمر ملی! 🌷

#فرهنگ_و_تمدن


🌷 آلزایمر ملّی! 🌷

متنی قابل تأمّل از دکتر عبدالکریم سروش:


بسیاری از مردم به‌تقریب می‌دانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان ، اما من دانشجویانی را دیده‌ام که نمی‌دانستند نهضت ملّی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش..
ایرانیان، قطعه‌هایی از تاریخ را هزار بار شنیده‌اند و می‌دانند، امّا تمایلی به شنیدن مهمّ‌ترین بخش‌‌های تاریخ معاصرشان ندارند.
نام تمام جنگ‌های صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را می‌دانند، ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دوره‌ای است و چرا آن را «صغیر» می‌نامند، مات و مبهوت به پرسش‌گر نگاه می‌کنند.
آیا در صد و بیست سال گذشته، یک ایرانی را می‌توانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسف‌ خان مستشارالدّوله اشک ریخته باشد؟ نه..!
چرا؟ چون ایرانی نمی‌داند او کیست، او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه»، می‌خواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقه‌ی ناصری کند و به همین جُرم ماه‌ها در سیاه چال قجری، کتک خورد.
شکنجه‌گر او موظّف بود که او را با کتابش کتک بزند، آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.

این روضه‌های جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی می‌داند محمّدعلی شاه، روزنامه‌نگارانی همچون صوراسرافیل و ملک‌المتکلّمین را چرا و چگونه کشت؟
آن دو را همراه قاضی ارداقی، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه، شکنجه کردند که وقتی مُردند، شکنجه‌گران خوشحال شدند؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.

به گمان من عاشورای تاریخ معاصر ایران، دوّم تیر است؛ روزی که بهترین فرزندان این سرزمین زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها، کلمه‌ی مشروطه و عدالت‌خانه و آزادی را فریاد کشیدند. آن روز محمدعلی شاه فرو ریخت؛ چون باورش نمی‌شد که چند جوان فُکُلی این همه بر سر مرام و عقیده‌ی خود پایداری کنند.

ایرانیان از شیخ فضل‌الله نوری بیش از این نمی‌دانند که نام یکی از بزرگ‌راه‌های تهران است، و از جنس اختلافات او با روشنفکران و آخوند خراسانی (رهبر معنوی مشروطه) در بی‌خبری محض به سر می‌برند.
ایرانی نمی‌تواند درباره‌ی رژیم پهلوی که آن را برانداخت، بر پایه‌ی منابع و آگاهی‌های مستند، چند دقیقه سخن بگوید؛ اما از حرمسرای یزید و حیله‌های معاویه بی‌خبر نیست.

آیا جماعت ایرانی دربارۀ ستّارخان و علّت لشکرکشی او از تبریز به تهران، بیشتر می‌داند یا دربارۀ قیام مختار؟
چند ایرانی را می‌شناسید که نام تیمورتاش و علی‌اکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را می‌شناسید که نام خواجه نظام‌الملک طوسی را نشنیده‌ باشد؟

کسی که نمی‌داند علی‌اکبر داور کیست، نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما در کجا توقف کردیم. کسی که زندگی تیمورتاش را نداند، از کجا بداند که رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت؟
کسی که درباره‌ی حکمرانان کشورش در دوره‌ی معاصر، مهمّ‌ترین اطلاعات را نداشته باشد، چه درکی از «تحوّل» و «تغییر» و «آینده» دارد؟

چند ايرانی را می‌شناسيد كه بداند چرا در مجلس پنجم ِ مشروطه از پيشنهاد رضاخان، مبنی بر تغيير سلطنت قاجار به جمهوری، استقبال نشد؟
چرا بازديدكنندگان از «خانۀ مشروطيّت» در تبريز به اندازه‌ی زائران يكی از امامزاده‌های كاشان نيست؟

آيا مردم ايران می‌دانند چرا انگليسی‌ها رضاشاه را تبعيد كردند؟
آيا كسی می‌داند چرا ناصرالدّين شاه مخالف تدريس جغرافيای بين‌الملل در دارالفنون بود؟
اين دانستنی‌ها برای ما به اندازه‌ی باران برای باغ لازم است.

مدرسه به معنای امروزین آن، به همّت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصراللّه ملک‌المتکلّمین در ایران پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. پیش از او و هم‌ فکرانش، فرزندان ایران در مکتب‌ خانه‌ها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» می‌خواندند، او برای اینکه علوم جدید را جزء موادّ درسی مدارس ایران کند، خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر..! قبر او در یکی از قبرستان ‌های قم است.
نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم. هر چه گشتم قبرش را نیافتم. هیچ کس هم نام او را نشنيده بود و نشانی قبرش را نمی‌دانست. در همان قبرستان، مردی عامی ولی صاحب کرامات دفن است. می‌گویند او بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آیات قرآن را در هر متنی که می‌دید، می‌شناخت..! بر مزار او مقبره‌ای ساخته‌اند و مردم نیز گروه‌گروه به زیارتش می‌روند.

اگر آشنایی با تاریخ دور، سرمایه‌ی علمی است، آگاهی از تاریخ نزدیک، سرمایه‌ی ملّی است..!!
آلزایمر ملّی، این سرمایه‌ی سرنوشت‌ساز را بر باد داده‌ است.
کتاب‌های درسی و رسانه‌ها به‌ ویژه‌ صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشته‌اند.


#عبدالکریم_سروش

@taft_Iran