…سحرگاهی شدم سوی خرابات. که رندان را کنم دعوت به طامات.. عصا اندر کف و سجاده بر دوش

#ادبیات


سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات

عصا اندر کف و سجاده بر دوش
که هستم زاهدی صاحب کرامات

خراباتی مرا گفتا که ای شیخ
بگو تا خود چه کار است از مهمّات

بدو گفتم که کارم توبه‌ی توست
اگر توبه کنی یابی مراعات

مرا گفتا برو ای زاهد خشک
که تر گردی ز دُردیّ خرابات

اگر یک قطره دُردی بر تو ریزم
ز مسجد بازمانی وز مناجات

برو مفروش زهد و خودنمائی
که نه زهدت خرند اینجا نه طامات

کسی را اوفتد بر وی، این رنگ
که در کعبه کند بت را مراعات

بگفت این و یکی دُردی به من داد
خرف شد عقلم و رَست از خرافات

چو من فانی شدم از جان کهنه
مرا افتاد با جانان ملاقات

چو از فرعون هستیِ باز رَستم
چو موسی می‌شدم هر دم به میقات

چو خود را یافتم بالای کونین
چو دیدم خویشتن را آن مقامات

برآمد آفتابی از وجودم
درون من برون شد از سماوات

بدو گفتم که ای داننده‌ی راز
بگو تا کی رسم در قرب آن ذات

مرا گفتا که ای مغرور غافل
رسد هرگز کسی؟ هیهات هیهات!

بسی بازی ببینی از پس و پیش
ولی آخر فرو مانی به شهمات

همه ذرّات عالم مست عشقند
فرو مانده میانِ نفی و اثبات

در آن موضع که تابد نور خورشید
نه موجود و نه معدوم است ذرّات

چه می‌گویی تو ای عطار آخر
کِه داند این رموز و این اشارات؟



🌷حضرت عطّار نیشابوری🌷
#عطار

@taft_Iran