‍ ▪️من تفکری را دوست دارم که در آن اثری از گوشت و خون حفظ شده باشد و ایده‌ی ناشی از تنش جنسی یا افسردگی عصبی را هزار بار به انتزاع

‍ ▪️من تفکری را دوست دارم که در آن اثری از گوشت و خون حفظ شده باشد و ایده‌ی ناشی از تنشِ جنسی یا افسردگیِ عصبی را هزار بار به انتزاعاتی توخالی ترجیح می‌دهم. آیا مردم هنوز متوجه نشده‌اند که زمانِ بازی‌هایِ فکری [انتزاعی] به سر رسیده است؟ رنج و عذاب بسیار مهم‌تر از قیاسِ منطقی است، فریادِ نومیدی از ظریف‌ترین اندیشه‌ها افشاگرانه‌تر است و اشک‌ها همواره ریشه‌ی عمیق‌تری از لبخند‌ها دارند...

▪️آیا معیاری عینی برای رنج وجود دارد؟ چه کسی می‌تواند با دقت بگوید همسایه‌ام بیشتر از من رنج می‌کشد یا مسیح بیش از همه‌ی ما رنج کشیده است؟ هیچ معیارِ عینی‌ای وجود ندارد، زیرا رنج را نمی‌توان بر تحریکاتِ بیرونی یا آزردگیِ موضعیِ ارگانیسم اندازه گرفت... آدمیان همگی با رنجِ خود که از نظرشان مطلق و نامحدود است سر می‌کنند. اگر رنجِ خود را با همه‌ی رنج‌هایِ جهان، هولناک‌ترین عذاب‌ها و پیچیده‌ترین شکنجه‌ها، ظالمانه‌ترین مرگ‌ها و دردناک‌ترین خیانت‌ها، رنج‌هایِ رانده‌شدگان و همه‌ی کسانی که زنده سوزانده‌ شده‌اند یا از گرسنگی مرده‌اند، مقایسه کنیم، آیا از رنج‌هایِ شخصیِ ما کاسته خواهد شد؟... هر وجودِ ذهنی‌ای برایِ خود مطلق است. به این دلیل هر انسانی بدان‌گونه زندگی می‌کند که گویی در مرکزِ عالم یا در مرکزِ تاریخ قرار دارد. آن‌گاه، رنجش چگونه نمی‌تواند مطلق باشد؟ من نمی‌توانم رنجِ دیگری را درک کنم تا از رنجِ خود بکاهم. مقایسه در این‌گونه موارد بی‌ربط است، زیرا رنج حالتی درونی است که امورِ بیرونی نمی‌توانند به آن کمکی بکنند...

▪️هرچند احساس می‌کنم تراژدیِ من در تاریخ از همه بزرگ‌تر است ـ بزرگتر از سقوطِ امپراتوری‌ها ـ با وجودِ این، می‌دانم کاملاً ناچیز و بی‌اهمیت‌ام. یقیناً باور دارم که در این عالم هیچ چیز نیستم؛ با این حال احساس می‌کنم وجودِ من تنها وجودِ واقعی است. اگر قرار بود بینِ جهان و خودم دست به انتخاب بزنم، جهان را با همه‌ی پرتوها و قوانینش کنار می‌گذاشتم و ترسی از این نداشتم که در نیستیِ مطلق بغلتم. گرچه زندگی برایِ من شکنجه است، نمی‌توانم از آن دست بکشم زیرا به ارزش‌های مطلقی معتقد نیستم که باید به نامِ آن ها خود را قربانی کنم. اگر کاملاً صادق بودم، می‌گفتم نمی‌دانم چرا زندگی می‌کنم و چرا زیستنِ خود را متوقف نمی‌کنم. پاسخ احتمالاً در ویژگیِ غیرِ عقلانیِ زندگی قرار دارد که بدونِ دلیل پابرجا می‌ماند.

( #امیل_سیوران ؛ در بابِ بلندی‌هایِ یأس؛ نقل از #رابرت_ویکس در #فلسفه‌_مدرن_فرانسه ؛ ترجمه‌ی پیروز ایزدی؛ نشر ثالث)



https://t.me/toreyejan