هرچند بازنده بودن تراژیک است و در وضعیت تراژیک، ناامیدی و ملال و بیماری هست اما باز، حماقت بزرگیست که آدمی به بهانه‌ی اینکه در بیر

هرچند بازنده بودن تراژیک است و در وضعیت تراژیک، ناامیدی و ملال و بیماری هست اما باز، حماقت بزرگیست که آدمی به بهانه ی اینکه در بیرون از خویش برنده شود در درونش ببازد و از شورمندی عشق بگریزد.

در بازنده بودن از عشق ملال هست اما آگاهانه است و در گریز ازعشق هم ملالی ست ابدی که چون بیماری تا آستانه ی مرگ برآن سایه افکنده.

عشق حتی اگر همه ی مصالح و منافع را هم به باد دهد بازهم پرهیز از آن حماقت است و خسرانی نصیب آدم می شود که سنگین است.
گریز از عشق مثل وضعیت کسی است که از ترس مرگ خودکشی کند.

#سورن_کی_یرکگارد، تعلیقه‌ی غیرِ علمیِ نهایی

#کلیماکوس [نامِ مستعارِ کی‌یرکگارددر کتابِ تعلیقه] بر آن است که اصولاً شخص می‌تواند یک عُمر درباره‌یِ یک فعل تأمل کند. البته ما به نحوی بی‌پایان نمی‌توانیم به تأمل بپردازیم؛ در بیشترِ موارد قادریم که بگوییم: «من به قدرِ کافی درباره‌یِ این امر فکر کرده‌ام؛ حالا وقتِ انجامِ فعل است.» اما چه چیزی به ما قدرت می‌دهد که این کار را انجام دهیم؟ این ایده که یک امکانِ متفاوت با قبل بهترین گزینه به نظر می‌رسد؟ دانستنِ این امر دشوار است که چگونه آن ایده به خودیِ خود، می‌تواند اندیشیدنِ بیشتر را متوقف کند، زیرا ما به یقین می‌توانیم در این باره بیشتر فکر کنیم که آیا خودِ این ایده صحیح است؟ ما هنگامی می‌توانیم فرآیندِ فکر کردن را به پایان برسانیم [و به مرحله‌ی عمل برسانیم] که چیزی غیر از تفکرِ محض حضور داشته باشد و منشأ اثر شود، چیزی که بیشتر در وادیِ زندگی‌هایِ عاطفی‌مان قرار دارد تا زندگی‌هایِ عقلانی‌مان.

کی‌یرکگارد این بُعد از زندگی‌هایمان را #شورمندی می‌نامد. حتی این فکر که «فعلِ الف، در پرتوِ همه‌یِ آن چیزهایی که می‌دانم، برایِ من بهترین و معقول‌ترین است» ضرورتاً مرا به انجامِ فعلِ الف حرکت نخواهد داد، مگر اینکه انجامِ آن‌چه بهترین است، "برایِ من اهمیت داشته باشد"، و "بخواهم" آن را انجام دهم... اینجاست که می‌فهمیم چرا کلیماکوس تاکید می‌کند:

«هستی‌مندی [existence] بدونِ شورمندی [passion] محال است.»

#استیون_اونز
#درآمدی_به_کی‌_یرکگارد


https://t.me/toreyejan