اراده‌ی معطوف به «زندگی» یا اراده‌ی معطوف به «معنا»؟.. زندگی مفهوم بسیار پیچیده و چندگانه‌ای دارد؛

اراده ی معطوف به " زندگی " یا اراده ی معطوف به "معنا " ؟

زندگی مفهوم ِ بسیار پیچیده و چندگانه ای دارد ؛
زندگی کردن به مثابه ی زنده ماندن و نفس کشیدن و فقط بودن و درجهت ِ مخالف ِ نیستی گام برداشتن است ؟ زندگی هنر است یا هنرمندانه زندگی کردن؟
زندگی به معنای" بقا "و بودن و ماندن، صرف ِ شیء بودگی ودُچارِ مصرف زدگی شدن و تلاش برای لذت بردن های ِ کاذب و رفتن زندگی رو به ابتذال است .

سرسختانه جنگیدن برای بقا در این دنیای پرهیاهو و مشوش و چنگ زدن به هر دستاویزی برای به چنگ آوردن زدگی و تثبیت ِ سرخوشی های کاذب نتیجه اش جز سرخوردگی و ناخورسندی نیست .
ما همواره میکوشیم که سعادت و نیک بختی، این خُنیاگر ِِ فتان و فریبنده را در آغوشش بیارامیم ،غافل از اینکه این عروسِ هزار داماد را وصال ممکن نیست.

پریشانی ره آورد ِ زندگی ِ معطوف به حیات است ،آگاهی از حقیقت ِ مرگ و تنهایی عمیق ِ وجودی ، اضطراب و اندوهی بی پایان است که چُنان تیری جانمان را نشانه می رود !

ما مضطربان ِ رنجور تلاش میکنیم زندگی را به چنگ آوریم ولی بنای ِ بودنمان بر فراز بادهاست و چُنان شمعی رو به افول..

باید تغییر مسیر بدهیم !

جهت ِ زندگی چه خوشایندمان باشد یا نباشد رو به نیستی است ! شبیخون ِ باد دیر یا زود این شعله ی لرزان را رو به خاموشی میبرد .چاره ای نیست جز اینکه اشکهای سردمان را به لبخندی محزون بدل کنیم . غمهایمان را معنا بخشیم و یا به قول ِ شوپنهاور دردهایمان به معرفت تبدیل کنیم ..

اندوه ِ آدمی بی پایان است و همواره رنج و تلخکامی با اوست . "اراده ی معطوف به معنا "زندگی را برایمان جورِ دیگری نُمایان میکند.
وجهی دیگر از زندگی به معنای پذیرفتن ِ رنج های مداوم و سرِ تسلیم فرود آورن و در عین رنج زندگی را در آغوش گرفتن است .

زندگی ِ هنرمندانه یعنی به مصاف ِ رنج رفتن است ، نه به معنای از بین بردن ِ رنج ،که زحمتی عبث است ، به این معنا که چشم در چشمانش بدوزیم و مقتدرانه در مقابلش بایستیم .

زندگی ِ هنرمندانه پذیرفتن وجه ِ تراژیکِ زندگی و زدودن ِ بیهودگیست .
نیچه میگوید ؛«میخواهید رنج را ازمیان بردارید اگر بشود- و کدام "اگر بشود"ی؟»
دیوانگی است اگر بگوییم میشود رنج را ازندگی زدود. رنج وجهِ اصلی ِ زندگی و خصوصیت زندگی است . ارسطو در کتاب ِ اخلاق نیکوماخوس میگوید ؛«انسان ِ عاقل طالب ِ رهایی از درد است ، نه لذت!»
ما را از درد و رنج رهایی نیست جز اینکه دردهایمان را معنا دهیم و رضایت خاطر و آسودگی با معنا بخشی به آلاممان حاصل میشود. با اراده ی معطوف به معنا میتوان هنر زندگی را آموخت . به سان ِ بالرین ها وزن و حجم ِ سنگین ِ بودن را باید بر سر انگشتان ِ تعادل نهاد و بر بال ِ امواج ِ موزون ،آزاد و رها رقص کنان زندگی را در آغوش بگیریم ، به قول ِ حضرت حافظ؛
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشادست ..
زندگی را درهم ببریم ،زندگی این حُزن ِ موزون گاه شوقِ وصل است و گاه ناکامی ..
به قول ِ شوپنهاور « میدانیم که زندگی سرشار از درد و رنج است ،هرچه بیشتر بکوشیم از آن لذت ببریم،بیشتر برده اش میشویم .بنابراین باید از خوشیها ی زندگی چشم پوشی کنیم و ره ِ پرهیز در پیش گیریم »
اینجا منظور ِ شوپنهاور تقلای ِ خوشبخت بودن و عیش ِ مدام ست که نتیجه اش سرخوردگی است ،
ولی پرهیز از رنج نیز ممکن نیست ، نقشِ درد است که زندگی را معنا میکند. معنا بخشیدن به زندگی و یافتن ِآن رضایت ِخاطر را به ارمغان می آورد.



#اکرم_قندی

@toreyejan

https://t.me/toreyejan