📚 بخشی تامل برانگیز از رمان شبح سرگردان اثر رومن گاری:

📚 بخشي تامل برانگيز از رمان شبح سرگردان اثر رومن گاري:

🌿 هنگامي كه ما داشتيم گورهامان را مي‌كنديم و اس اس‌ها (ماموران نازي) سلاح‌هايشان را آماده مي‌كردند، از رفيق اسيري كه بغل دستم مشغول كندن زمين بود –سيوما كاپلوتسنيك- پرسيدم راجع به فرهنگ چه فكر مي‌كني؟ آيا مي‌تواني تعريف خوبي از واژه فرهنگ برايم بگويي تا بفهمم براي هيچ و پوچ نمي‌ميرم و دست‌كم ميراثي پشت سر خودم به جا مي‌گذارم؟ او شروع كرد به جواب دادن اما سروصداي آن بچه ننرها كه توي بغل مادرهاشان جيغ و ويغ راه انداخته بودند –مادرهايي كه بچه در بغل داشتند از كندن گور معاف بودند- اول نگذاشت پاسخ او را بشنوم. بنابراين سيوما كاپلوتسنيك در حين كندن كمي آمد جلوتر، چشم‌هايش را باز و بسته كرد و بعد گفت: «فرهنگ وقتي وجود دارد كه مادراني كه بچه‌هاشان را در بغل دارند، از كندن قبرهاشان قبل از اعدام معاف باشند». شوخي خوبي بود و ما دوتايي به شدت خنديديم.

⛔️ آلماني‌ها شيللر، گوته و هولدرلين را داشتند و سيمباهاي كنگو هيچ چيز نداشتند. فرق بيان آلماني‌ها –كه وارث فرهنگي عظيم‌اند- و سيمباهاي وحشي اين است: سيمباها قربيان خود را مي‌خورند، حال آن‌كه آلماني‌ها از قربانيان خود صابون مي‌ساختند. اين نياز به پاكيزگي، اسمش فرهنگ است!

(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید).
كانال عبارات روزانه: جامعه‌شناسی سیاسی
@PoliticalSocio