🔅 «بابا گوریو-اثر انوره دو‌ بالزاک». 🖊نیلوفر.. 🔸 بالزاک، بابا گوریو را در چهل روز متمادی قی می‌کند

🔅"بابا گوریو-اثر انوره دو‌ بالزاک"
🖊نیلوفر #مهابادی

🔸 بالزاک، بابا گوریو را در چهل روز متمادی قِی می کند. درباره ی پشتوانه های عامل در زمینه ی آبستنی او‌، هنوز چیزی نمی دانم. او نویسنده ای واقع گراست. جوانک شهرستانی پر بیم و تردید، میان جاه طلبیِ مسموم و‌ راه راست را سرانجام به متن زندگی بورژوایی می کشاند و از پس این ها همه به ما درس می دهد. درپوش را از واقعیت زندگی اقشار فرانسه ی قرن نوزدهم، همگی، بی چیز و با چیز، بر می دارد و بوی تعفن تظاهر شیرین را در کنار تقلای تلخ در ضمیر خواننده فرو می کند. _آیا آفات انسانی ریشه در تظاهر ندارد؟_ چه کسی فکرش را می کند در پستوی گذشته ی مرد رشته ساز که به عادت نان را قبل از دهان زدن، به سمت بینی می برد و بو می کشد تا بداند از چه آردی به عمل آمده است_مرغوب یا مردود_و یا مرد بذله گویِ تودار چه چیز نهفته است؟ ووترن شیطان صفت، نه شخصیت اصلی ست و نه فرعی. ماهیت او از آن دسته است که من وجودشان را پیش برنده ی رمان می دانم. او همه چیز را درباره ی اجتماع، مذهب، سیاست نزد جوان عریان می کند. حقیقت محض را، بی پرده و بدون اِبا. ووترن عزیز یک محکوم به اعمال شاقه است که می گوید: "تنها دو راه در پیش است: یا اطاعت سفیهانه، یا طغیان. می دانید اینجا مردم چه جور راه خودشان را باز می کنند؟ با پرتو نبوغ یا با تردستی فساد! یا باید در این انبوه مردم مثل یک گلوله ی توپ گذر کرد، یا مثل طاعون از میانشان لیز خورد. پاکدامنی و درستی به هیچ درد نمی خورد. مردم زیر بار نبوغ خم می شوند، دشمنش می دارند، می کوشند به آن افترا بزنند، زیرا نابغه همه چیز را خود می گیرد و با کسی قسمت نمی کند؛ ولی اگر استقامت نشان دهد، همه زیر بارش کمر خم می کنند؛ مختصر اگر نتوانند زیر لجن مدفونش کنند، زانو می زنند و او را می پرستند. فساد بسیار است و هنر کمیاب. فساد حربه ی اشخاص متوسط است که بسیار فراوانند...اگر خدا با ما این شوخی را بکند که در روز قیامت غایب باشد، آن وقت می بینید که این مردمان خوب چه قیافه ی تلخی به خود خواهند گرفت."
🔸 دخترکان یا بهتر است بگویم دلبرکان بابا گوریو، در کنار شوهران، معشوقه ها را رصد می کنند و در کنار زندگی قانونی، عواطف را پی می گیرند و اینجاست که نفع مردان بر ما آشکار می شود. چراکه " یک زن جوان کیسه ی پولش را از کسی که صاحب قلب اوست دریغ نمی دارد." ابرازها یکسان است، اما بُرد با زنی ست که منافع را بهتر و بیشتر تأمین کند. همه چیز شوم است، بی حقیقتی ست.
🔸 بالزاک ‌احساسات را در رقیق ترین حالت خود، بر صفحه جاری می کند و گاه به غایت پرگویی نیز می کند.
رمانتیسیسم مطلق اینجاست، همین جا در محبت یک تنه، یک طرفه و بی بازگشت بابا گوریو به دلفین و آناستازی. جایی که قلب آدمی به درد می آید و اندوه سنگینی می نماید. با این همه "زنان همیشه، حتی در بالاترین دورویی و‌دروغ شان، باز راستگو و درست هستند، زیرا همیشه کارشان در نتیجه ی یک احساس طبیعی است."
🔸او پیشتر اشاره می کند که خوشبختی در درون انسان و در نگاه و نظر است. "تمنیات و احساسات انسان چه در یک دایره ی کوچک، و چه در یک محیط عظیم، به یک اندازه ارضا می شود. ناپلئون دو بار شام نمی خورد..." و با لحنی طعن آمیز می گوید: "چه دوره ی بی بو و خاصیتی!"
بالزاک در بابا گوریو سه موقعیت را به دست می دهد: "اطاعت ملال انگیز، طغیان غیر ممکن، مبارزه مشکوک".
انتخاب با توست. کدام یک؟ همه یا هیچ؟

#جامعه_شناسی
#ادبیات

🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology