خاطرم هست پایان سال گذشته می‌گفتیم ای‌کاش امسال تمام شود، درد و غم از دل برود

خاطرم هست پایان سال گذشته می‌گفتیم ای‌کاش امسال تمام شود، درد و غم از دل برود. امسال هم همین ادبیات را داریم. چند سالی هست همین است. این دیگر به طبیعت کاری ندارد. کار خودمان است. همه ما. وقتی سکوت می‌کنیم از بی مسوولیتی مدیران، بی‌تخصصی متخصصان و سهل‌انگاری و سهل اندیشی خودمان از تمام وقایع؛ و ادبیاتمان شده ولش کن درست می‌شود، انشالله خیر است، حتما حکمتی در آن بوده و دایم؛ وقتی بی مسوولیتی‌مان را می‌اندازیم گردن کائنات و قضا و قدر بهتر از این نمی‌شود.
همه چیز شده راه بنداز جا بنداز، یا جابنداز راه بنداز.
ورد زبانمان شده اینکه ای‌کاش کارمان به بیمارستان نیافتد، کارمان به پلیس نیافتد، کارمان به بیمه نیافتد، کارمان به هواپیمایی نیافتد، کارمان به دادگاه نیافتد، کارمان به روانشناس نیافتد، کارمان به مسوولان مدرسه نیافتد، کارمان به تلویزیون نیافتد، کارمان به بانک نیافتد، کارمان به شهرداری نیافتد، کارمان به...
ظاهرا کارمان نباید به هیچ جا بیافتد، زیرا قبول داریم هیچ‌کداممان بلد کار نیستیم. نه در بحران نه در به ظاهر ارامش. و چون بلد نیستیم فکر می‌کنیم بهترینیم، استعفا در کارمان نیست، چون همه غلط‌اند جز ما.
همه شبه متخصصین ما می‌توانند از هیچ بحران بسازند. یک برف ساده بحران، مه بحران، باران بحران، عطسه بحران. وای بحال سیل و زلزله و...
تو رو خدا بجای حرف زدن و رانت‌بازی در همه جا کمی تخصص یاد بگیریم. کمی مسوولیت پذیر باشیم. پاسخگو باشیم. انگار همه جا ارث پدرمان است، و دوقورت و نیم‌مان همیشه مانده و کل مردم بلانسبت‌اند!
.
باز هم تسلیت به همه؛ آنقدر آشناست و وقایع نزدیک هم که باید بگوییم دقیقا تسلیت برای کدام یکی‌اش. هوای جنوب، وضعیت سرپل ذهاب، هواپیمای آسمان، یا...

🖋 هومن نامور

✅ شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology