🔅 سلفیسم نمادی از هویت دینی. 🖋 علی

🔅 سلفیسم نمادی از هویت دینی
🖋 علی #براری

📍 در یک سده ی گذشته در شرق، مفهوم هویت، جایگاه مرکزی و مهمی به خود اختصاص داده و در مرکز بیشتر مشکلات قرار داشته است. سلفیسم به عنوان نمادی از هویت دینی، در اشل بنیادگرایانه به مثابه تمایل و نگرشی ظاهر شده است که در میان جماعت های دینی یافت شده و از لحاظ پارادایمیک، در افراد و جنبش های خاص، تعین یافته است و خود را به عنوان استراتژی متبلور می سازد که به وسیله آن مومنان محاصره شده، می کوشند تا هویت خاص خود را به مثابه یک گروه یا جماعت، حفظ کنند. مهمترین مشکلی که جریانات اسلام گرا از ابتدا تا امروز با آن مواجه بوده اند، مسائل هویتی می باشد. چیزی که گیدنز معتقد است در واقع فرد به آن آگاهی دارد و چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش های اجتماعی فرد به وی تفویض شده باشد، بلکه چیزی است که فرد باید آن را بطور مداوم و روزمره ایجاد کند ودر فعالیت های بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد( گیدنز ، 1385 : 81). جوامع اسلامی قبل ظهور تفکر مدرن، دارای شناختی از خود خویش، در جامعه مبتنی بر تفکر اسلامی بوده است. ظهور عصر روشنگری و مدرنیته در دنیای غرب و نشر آن در جوامع شرقی و مسلمان، باعث شد مسلمانان هویت خود را در حال فروپاشی ببینند. از منظر گیدنز، غرب با ترویج تفکر مدرن، ارگانیسم جهان اجتماعی را تهی از ارزش و سست کرده است. آگاهی یافتن گروهی از مسلمانان از وضعیت موجود در مقایسه آن با ایام طلایی و شکوفایی تمدن اسلامی در زمان گذشته، باعث شد عده ای راه حل اعتلای دوباره هویتشان را بازگشت به اسلام سلف، جستجو کنند و علت عقب ماندگی خود را فاصله گرفتن از سنت بدانند.سلفیسم(بنیادگرایی), خوانشِ هویتیِ بازگشت به سنتی را ارائه می دهد که در ظاهر کنشی ضد مدرن و معطوف به ارزش است اما در واقع واکنشی به پدیده ی مدرن در سطح جهانی است. زدوده شدن مرزها و باورها و اسطوره زدایی عقاید دینی از کارکردهای پدیده مدرن به حساب می آید. از این رو بازگشت بنیادگرایانه به سنت توسط گروه های سلفی، یک ابتکار و تکنیک مدرن است در برابر شکاف طبقاتی و نابرابری حاصل نظام سرمایه داری در برابر انباشت مالی از فروش نفت در خاورمیانه و سهم کم اکثر مردم مسلمان خاورمیانه از این انباشت مالی. مارکس بیـان می دارد در مرحله سرمایه داری، طبیعت به شئ در دست بشر، به چیزی سودمند برای بشر تبدیل می شود. سرمایه با این گرایش از مرزهای ملی و پیش داوری های موجود در می گذرد و به همه ی کیش و آئین هایی که در طبیعت به چشم خدا می نگریستند و به همه عادات و رسوم کهن آبااجدادی پایان می دهد(مارکس،1378: 396). مارکس سرمایه داری را مجبور به آفرینندگی و انهدام بازآفریننده، نوسازی، نوآوری و تغییر دائم می بیند، که این دینامیسم مدرنیسم نیز هست. کاپیتالیسم غربی، زاده ی عقلانیت علمی و تکنولوژیک است. در تاریخ غرب، هویت های ماقبل مدرنیته باید همگی عرصه را برای تغییر و هویت سازی جدید، خالی کنند. اما کاپیتالیسم در شرق و خاورمیانه، زمینه ی تکنولوژیکی و عقلانی ندارد که بتواند پروسه ی درهم شکستن و بازسازی هویتی را فراهم کند. بنابراین، می توان گفت دین امروزه، خصلتی کاملا طبقاتی یافته است. قرائت از دین به عنوان امری که متعلق به فرودستان است، فرودستانی که مخالفان سرسخت گسترش آزادی های اجتماعی و فرهنگی و در یک کلام فردگرایی نئولیبرالی محسوب می شوند،به دین تکیه می کنند، چراکه فرودستان و بی بهرگان از قدرت و سرمایه، هنوز خود را از بند سنت و پیشامدرنیته رها نکرده اند، لذا برای پیش برد پروژه های اجتماعی، میل به گرایش های دگماتیستی دینی دارند که برای جامعه ی مدرن جهانی،وجود چنین کنشی، خطرناک محسوب می شود. بر اساس مبانی فکری سلفی گری مسأله توحید و شرک و تقسیم دنیا براساس آن، نوعی رابطه خشونت آمیز و جنگ طـلبانه بین آنها برقـرار می شود. براساس آموزه های این جریان، دو نیروی کافر در مقابل آنها قرار دارد؛ میان جزمیت فکری سلفیون و خشونت طلبی این جریان رابطه ای مستقیم وجود دارد.سن عامل خشونتهاي سیاسی را در سطح جهان در برخورد با مسلمانان و رادیکال شدن مسلمانان را نتیجۀ داشتن دید تکواره به هویت می داند و معتقد است که در هویت فرد مسلمان تنها چیزي که شناسایی و معرفی می گردد هویت اسلامی است و به سایر جوانب هویتی او توجهی نمی شود. بنابراین شکل گیری سلفی گری، یکی از مهم ترین رویدادهای ایدئولوژیکی و فکری تاریخ مسلمانان به شمار می آید که توانسته است به پشتوانه ادبیات فقهی و کلامی و نیز نشانه شناسی متکی بر شبکه معنایی گسترده، نیاز به گرایش ها و جریان های سیاسی سلفی را مجسّم و آنها را در اشکال روز، و با توجه به مدرنیته باز تولید کند.

#جامعه
#نویسنده_مهمان

🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology