یکپارچگی دیالکتیکی، آشفتگی‌ حالت‌های متضاد به خودی خود نیست، بلکه یکپارچگی‌ای است که از تضاد فراتر می‌‌رود، و در سطحی بالاتر دوبار

یکپارچگی دیالکتیکی، آشفتگی‌ حالت‌های متضاد به خودی خود نیست، بلکه یکپارچگی‌ای است که از تضاد فراتر می‌‌رود، و در سطحی بالاتر دوباره برقرار می‌‌شود، تضاد، از هم پاشیده و ویران‌گر، نابودی درونی‌، جدا کردن هستی‌ از خودش، بارور شدن به واسطه « شدن»، نابودی و مرگ است.
ولی‌ یکپارچگی و پیدایش هستی‌ جدید، حالت سوم را ابراز و تعیین می‌‌کند، یکپارچگی هرگز نمی‌‌تواند نفی نسبی‌ و نیستی‌ را به زور و کاملا از خود بیرون کند، ولی‌ تا آن‌جا که با غلبه کردن بر لحظه‌های متضاد و حفظ آن‌ها در درون خود، ضد تضاد پیکار می‌‌کند، و پیروز می‌‌شود، هستی‌ جدید و والاتری تولید می‌‌شود، به این ترتیب اصل این همانی، انضمامی و زنده می‌‌شود.
بر اساس دیدگاه منطق هگلی، این پرسش که کدام یک نخست رخ می‌‌دهد، تضاد یا این همانی؟ معنای واقعی‌ ندارد، تمام پویش متضاد است، زیرا بدون تضادی ذاتی، هیچ چیز نمی‌‌تواند حرکت کند، حرکت خودش تضاد است، و تضاد، پویش را به پیش می‌‌راند، یکپارچگی، سیال و علت پویش است، از این رو «شدن»، واقعیت به تمام معنا است، و تحلیلی بی‌ پایان را ایجاب می‌‌کند که نخستین لحظه‌های آن، هستی‌ و نیستی‌، و این همانی و تضاد هستند.



هانری لوفور، ماتریالیسم دیالکتیکی

ترجمه:آیدین ترکمه

🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@Atu_sociology