«دلوز و مخاطرات تفکر». ✍ مهدی رفیع …

«دلوز و مخاطرات تفکر»
✍ مهدی رفیع



در جهانی که هر روز بیش از پیش اندیشدن و تفکر به فعالیتی حاشیه‌ای بدل می شود، فکر می‌تواند شرط نوعی ماجراجویی وجودی باشد که بدون آن هر گونه امکان تولید امر نو و «سیاست هستی» در مقام دگرگشتن وجودی از میان خواهد رفت.«اندیشیدن با و ورای دلوز»،اندیشیدن از طریق یک اندیشمند که خود اندیشمندان بسیاری است،«هزار دلوز» بی آن که مخاطره‌ی تفکر را با برگذشتن از مسیر نوعی جنون نادیده بگیرم که تفکر در مرزهای خویش با آن مواجه می‌شود و دلوز آن را «شیزوفرنی» نامیده بود. اندیشیدن از و ورای امر نا-اندیشا،اندیشدن ورای اندیشه آن مرز ناپیدایی است که دلوز (و گتاری) به جستجوی آن رفته اند.آیا اساساً تفکر بدون مخاطره وجود خواهد داشت؟ لباس پاره شده ی اسپینوزا پس از سو قصد علیه او گواهی است بر این خطرپذیری.تفکر خطر دگردیسی ریشه‌ای را که در خود دارد،در بادی امر نشان نمی‌دهد،اما به تدریج به آستانه‌ی مهارناپذیری پا می‌نهد که باید در مسیر خود با آن رویارو شود،تفکر مجازاتی دارد که کم ترین آن تنهایی است،و بیش‌ترین‌اش البته ناپیداست و تنها در مرزهایی می ایستد که می خواهند آن را با عاملی بیرونی به اجبار یا با خشونت متوقف کنند،این جاست که تفکر در مقام رهایی دیگران و رهایی خویش ظاهر می‌شود،و از این رو در جستجوهایِ درون ماندگار خود «شبح آزادی» را از میان می‌برد تا تنها به رهایی بی کرانه‌ی خود پایبند باشد. با دلوز می‌توان یک بار دیگر به سوی این خطر پذیری رفت،به سوی رویداد که در شدن خویش هر مرز تحمیلی و استعلایی را پشت سر می گذارد و تنها «وفادار به رفتن» است....


@Kajhnegaristan