منطق خودکشی.. نخست خودکشی ای را داریم که از منطق قربانی کردن پیروی می‌کند

منطق خودکشی

نخست خودکشی ای را داریم که از منطق قربانی کردن پیروی می کند. آن گاه که وظیفه فرا می خواند؛ زندگی این یا آن انسان و؛ اگر ضروری باشد؛ حتی زندگی خودم را قربانی می کنم. در این جا ؛ با منطق پالایش بی کران سروکار داریم؛ منطقی که در آن قربانی کردن زندگی ام فقط گامی دیگر به پیش است ؛ زندگی ام فقط ابژه ای در میان ابژه های متعددی است که باید قربانی شوند. این امر که قربانی کردن زندگی ام گامی نهایی است تصادف محض است؛ یا؛ در قالب اصطلاحات کانتی؛ ضرورتی تجربی است؛ نه استعلایی.
بر طبق این منطق؛ سوژه است که می باید به طرزی بی کران خود را از هر آنچه به گستره ی امر پاتولوژیک تعلق دارد جدا کند.
دومین نوع خودکشی محبوبیت کم تری دارد؛ چرا که در خدمت هیچ آرمانی؛ هیچ هدفی نیست. مسئله بر سر این نیست که در پایان زندگی خود را به عنوان بالاترین چیزی که باید پیش کش کنیم در قربان گاه دیگری می نهیم. موضوع این است که خود را از طریق دیگری؛ در دیگری "میکشیم". آن چیزی را نیست و نابود می کنیم که _در دیگری؛ در نظم نمادین_ به هستی مان هویت؛ شان و مقام؛ تکیه گاه و معنا بخشیده است. این همان خودکشی ای است که کانت در پانوشت مشهورش از مابعدالطبیعه ی اخلاقی بدان اشاره می کند.

از کتاب: اخلاقیات امر واقعی کانت ؛لاکان
آلنکا زوپانچیچ
مترجم: علی حسن زاده

@Kajhnegaristan