🔸تحلیل سیاسی از وضعیت موجود🔸

🔸تحلیل سیاسی از وضعیت موجود🔸
✍ علی سروش کیا


🔸برابر گفته ی لنین ، اکنون جامعه ی ایران ، می تواند آبستن انقلاب تصور شود . وجه غالب مردم ، خواهان بقای نظام ج - ا به نظر نمی رسند ، و نظام نیز در شکل وجه غالب ، فاقد توانایی برای مدیریت بر جامعه می تواند محسوب شود( تعمدا در موضوع از مطلق کردن پرهیز می کنم و با عبارتی مانند ، می تواند و به نظر می رسد ، سعی در تخیف بر آورد ها می کنم) . و می توان گفت این شرایط ، نسبتا دیری است که دوام آورده . اگر تا این جا ، چندان از صحت دور نشده باشیم ، جای طرح این پرسش هست که چرا این وضعیت به انقلاب نینجامیده؟ در همین ابتدا ، هویدا است که اساسا انتظار بردن وقوع انقلاب در جامعه ی کنونی ایران ، چقدر غریب و دور از ذهن می نماید . اگر نه همیشه ، اما غالباً نمی توان و درست هم نیست که به وضعیت های دوگانه ی این یا آن ، قائل شد . مثل گفته ی بسیار شایع و جا افتاده و حتی قرین صحت ، که یا سوسیالیسم یا بربریت . اگر چه استیوان مزاروش خود افق آینده را ، یکی از این دو می بیند ، اما به این هم قائل است که آینده ، الزاما محدود به این دو ، به مثابه امری محتوم نیست . آن چه قطعی به نظر می آید ، این که نظام ج - ا ، در مسیری رو به بن بست می راند . و نیز ، نا امیدی وجه غالب جامعه از این که این نظام توان ایجاد سامانی مقبول را داشته باشد ، آشکار می نماید . اما آیا ، جامعه راه حل برون رفت از این وضعیت را در انقلاب سراغ می کند؟ به گمان من ، به هیج وجه . وضعیتی که در آن هستیم ، به گمان من ، وضعیت رو در رویی دو ضد انقلاب است . هم نظام ، در موضع ضد انقلاب است و هم مردم . با این تفاوت که ضد انقلاب بودن نظام ، قابل ارجاع است به جدایی اش از مصالح و منافع مردم . اما واقع بودن مردم در موضع ضد انقلاب ، به تبع مطالباتی است که به سود مصالح و منافع جامعه فهمیده می شود . حد اقل ، تصور و ادعای شان این طور است . به این معنا ، نظام و مردم در یک چیز ، درونا اشتراک دارند . نفی انقلاب . یکی در عمل آن را نفی می کند و دیگری در راه کار . در این وضعیت ، جامعه چه دست خوش شورش های غیر قابل کنترل شود ، چه نظام به تبع ناتوانی ، شیرازه ی امور از کف اش خارج شود ، چه مواجه با دخالت خارجی گردد ، تحول های محتمل ، ولو آن که عنوان انقلاب هم به آن ها داده شود ، واقعیت اش بیش از هر چیز ، وضعیت فروپاشی خواهد بود . در واقع ، در این جا می توان گفت ، وقتی بالایی ها نتوانند و پایینی ها هم نخواهند ، هنگامه ی فروپاشی است . و چه بسا ، همین درک است که خود ، مانع فرو پاشی هم شده . اما پیدا است که چنین ممانعتی اگر هم مقرون به صحت باشد ، تا وقتی و تا جایی است . مثل بی پولی که آخرین اسکناس ته ی جیبش را هم هزینه می کند که پاک بی خیال بی پولی شود ، در جایی و در نقطه ای ، بی هیچ تصوری از آینده ، شاید هر چه در دست رس است ، به آتش کشیده شود . در پرتو این تلقی ، نکته ای که به ذهن خطور می کند ، این که کاش با شرایط انقلابی مواجه بودیم ، نه فرو پاشی .


@Kajhnegaristan