این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
روانکاوی، درمان فرد یا اجتماع؟. ✍ دکتر حسین پاینده
روانکاوی، درمان فرد یا اجتماع؟
✍ دکتر حسین پاینده
بخش اول
آنچه در پی میآید، متن سخنرانی دکتر حسین پاینده (استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی) در نشستی است که به همت انجمن انسانشناسی ایران در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. این نشست به رابطهی روانکاوی و تحلیلهای اجتماعی اختصاص داشت و در آن علاوه بر حسین پاینده، دکتر پیتر ویدمر (استاد روانکاوی دانشگاه زوریخ) و دکتر مهرداد عربستانی (از انجمن انسانشناسی ایران) سخنرانی کردند.
آیا روانکاوی که به درمان فرد میپردازد، میتواند تحلیلی از گروههای اجتماعی و به صورت کلیتر، از جامعه به دست دهد؟ طرح این پرسش، ضروری است زیرا روانکاوی به تصور ما با فرد سر و کار دارد در حالی که علوم اجتماعی از قبیل انسانشناسی و جامعهشناسی همیشه با جمع انسانها سر و کار دارند. چگونه میشود روانکاوی را به تحلیلهای کلان اجتماعی پیوند داد؟ این پرسش اساسیای است که من مطرح میکنم. استدلال من در پاسخ به این پرسش این خواهد بود که فروید در مرحلهای از اواخر تحقیقاتش، دامنهی نگاهش به آسیبها و اختلالهای روانی را فراختر از گذشته کرد و به تعبیری میتوان گفت نگرشی کلان در خصوص بیمارهای روانی پیدا کرد. بعد از آن میخواهم بحثم را به سمت مفهوم «خودشیفتگی» ببرم، بخصوص «خودشیفتگی ثانوی»، آنچنان که در روانکاوی تعریفش میکنیم. در ادامه به تحقیقات دو پژوهشگر برجسته اشاره خواهم کرد که جامعه را از منظر روانکاوانه تحلیل میکنند: یکی جوئل کوول و دیگری کریستوفر لش. این خلاصهای از صحبتهای من است. البته به سبب علائق شخصی خودم، اشارهای نیز به شخصیت هامون در فیلمی به همین نام از داریوش مهرجویی خواهم داشت که معتقدم مصداقی از شخصیت خودویژه در یکی از شاخصترین و ماندگارترین آثار سینمای ایران است. من استدلال خواهم کرد که خودشیفتگی بیماری اجتماعیِ زمانهی ماست و در جامعهی ایران، مصادیق وحشتناک آن در روابط اجتماعی مشکل میآفریند.
فروید از راه سالها تحقیق و کار بالینی برای درمان بیماران مبتلا به انواع نابسامانیهای روانی، نظریهی روانکاوی را تدوین کرد. این نظریه نه فقط شامل کشفیات و مفهومپردازیهای دورانسازی، همچون ضمیر ناخودآگاه در رفتار انسانها، عقدهی اُدیپ، معنای رؤیا و تبارشناسی رواننژندی بود، بلکه همچنین تأملات او پیرامون تمدن بشری، هنر و اخلاق را نیز در بر میگیرد. این وجه آخرِ فروید، یعنی وجهِ اجتماعی و ادبی و هنریِ او، در جامعهی علمی ما کمتر شناخته شده است.
در نگاه اول، به نظر میرسد که روانکاوی صرفاً شیوهای برای پایان دادن به رنجهای افراد و آلام روحیشان است. اما اگر نگاهی به گستردگی آثار فروید و بخصوص به نوشتارهای به شدت ادبی او بیندازیم، متوجه میشویم که روانکاوی علاوه بر ارزش درمانی، ابزاری نیز برای کندوکاو در مسائل فرهنگی جوامع بشری است. فروید ادامهدهندهی راه افرادی است که انسان را از جایگاه رفیع خودش در عرش اعلی به زیر کشیدهاند. در تاریخ بشر، کوپرنیک یکی از این افراد است. کوپرنیک در سدهی شانزدهم با انقلابی در کیهانشناسی اثبات کرد که زمین مرکز کائنات نیست بلکه مانند سایر اجرام سماوی به دور خورشید میچرخد. این نظریه در مقابل دیدگاههایی که پیش از آن در فلسفه راجع به انسان مطرح شده بود، انقلابی عظیم محسوب میگردید که مقام انسان را مقداری زمینی کرد و پایین آورد. داروین هم در قرن نوزدهم با نظریهی تکامل همین کار را کرد، یعنی ضربهای زد به اینکه بشر اشرف مخلوقات تلقی میشد و کلاً این تصویر از انسان را تغییر داد. فروید را باید ادامهدهندهی راه کوپرنیک و داروین تلقی کنیم، چون ثابت کرد که انسان فقط در ظاهر یک موجود بخرد است، اما رفتار و نیّات آگاهانهاش در واقع از ضمیر ناخودآگاه، نابخرد و خردگریزی نشئت میگیرد که خودِ بشر نیز به آن اشرافی ندارد.
@Kajhnegaristan