نفرت از نظریه وقتی با پناه‌گرفتن زیر گنبد امن یک پان‌فیلیای خام و اثیری ترکیب شود که توی دوزخ هم خیلی الکی فقط می‌خواهد همه را درک

نفرت از نظریه وقتی با پناه‌گرفتن زیر گنبد امن یک پان‌فیلیای خام و اثیری ترکیب شود که توی دوزخ هم خیلی الکی فقط می‌خواهد همه را درک کند و دوست داشته باشد حاصل‌ش دقیقاً می‌شود همین روحیه‌ی غیرشهری‌‌ای که نه استلزامات نقد مدرن را می‌فهمد، نه درک می‌کند نقد یک گفتار الاهیاتی-سیاسی ریشه‌دار که دست‌ش به خون آلوده است سوای نقد افراد و خصومت شخصی‌ست، و نه چیزی بیش‌تر از آدم‌های غیرسیاسی عارف‌مسلکی به بار می‌آورد که از قضا همیشه کنار حاکم ایستاده‌اند؛ آدم‌های سطحی و گیجی که آن‌چه از تجدد موعود شنیده‌اند هم به قدری مغلوط، نازیسته و تکه‌چسبانی‌شده است که هر تکه‌ش را می‌شود هر جایی و توی هر زمینه‌ی نامربوطه‌ای به کار زد و خوش بود که اقلاً خیرخواه بوده‌ایم و از ارزش‌های جاودانه‌ی انسانی (اگر نه الاهی) دفاع کرده‌ایم! من به این ژست عقب‌نشینی به ماقبل نظریه و امان‌جُستن در پیله‌ی خیرخواهی و شخصیت خوب که توی این جغرافیا ظاهراً از سکه نمی‌افتد به‌شدت بدگمان‌ام. من حال‌م از این ادای مطلقاً ایرانیِ «اصلاً من بد» (که همیشه بناست به نقدی که از جانب دیگری می‌آید پیشاپیش "دور باش" بگوید و عاقبت هم توی فرمول زهواردررفته‌ی «بدی من این است که خیلی خوب‌ام» تکمیل شود) به هم می‌خورد. برای من پروژه‌ی فلسفی مختصاتی مشخص دارد: ازهم‌گسیختن امر مقدس به‌منزله‌ی وسواس سلامت و امنیت (رانه‌ی مرگ). در نتیجه خاطر نازک‌تان رنجیده نشود اگر نسبت به این تئاتر مهوع معصومیت حساس باشم. همین حساسیت به من می‌گوید تقدیر ابدی طبقه‌ی متوسط خودمتجددپندار اما عمیقاً مذهبی ایرانی چیزی جز این نیست: مقادیر ایمنی اخبار سیاسی روز به‌اضافه‌ی پائولوکوئیلو-بازی بی‌پایان.

✍پویا ایمانی

@Kajhnegaristan