درباره ویرانشهر..۱

درباره ویرانشهر

۱. همواره این جمله را به نقل از کارل پوپر شنیده ایم که "آدمیان هر گاه کوشیدند بهشتی نو به پا کنند جهنمی دیگر آفریدند". شکست کمونیسم و دیگر انقلابهای قرن بیستم مهمترین مصادیق تاریخی ادعای لیبرالها در مذمت هر گونه کنش انقلابی بوده است. البته بسیاری متفکران چپ نیز به شیوه های دیگر به نقد سیاست آرمانشهری پرداخته اند: جان کلام این است که "تصویری که در سیاست آرمانشهری تبلیغ میشود تصویری مخدوش و رتوش شده از واقعیت انضمامی است. در این تصویر گویی میل بالتمامه ارضا میشود و هیچ ناکامی ای وجود نخواهد داشت.
این در حالی است که تاریخ عرصه نزاع و تکثر امیال است. از این رو سیاست آرمانشهری با نفی این تکثر میکوشد تصویر هارمونیک و یکدست خود را بر تاریخ تحمیل کند و همین موجب ظهور تمامیت طلبی و نظامهای سرکوبگر توتالیتر میشود."
بنابراین به جای "شعارزدگی" و "انقلابیگری" بیایید در زمین وضع موجود، فردایی بهتر را بیابیم و بسازیم.
با این وجود همچنانکه باید ادعای بالا را جدی گرفت هرگز نباید از نظر دور داشت که آرمانشهر تنها در پرتوی زوج مفهومی خود معنا می یابد: ویرانشهر.

۲.در حالی که در آرمانشهر همه امیال ارضا میشود، همه آرمانهای بر زمین مانده تاریخی محقق میشوند و هیچ انسانی گرفتار ازخود بیگانگی و فقر و محرومیت نخواهد بود در ویرانشهر مرگ بر سراسر زمین حاکم میشود، مردگان برمیخیزند و انسانها جز نجات خود از شر اهریمنان مشغولیت دیگری ندارند، طبیعت یکسره رنگ نابودی به خود میگیرد و چهره خشنش را به نمایش میگذارد و انسان دوباره "گرگ انسان" خواهد شد. در هر دو وضعیت با تصاویر سرحدی مواجهیم که در آن سرنوشت بر جهان حاکم خواهد شد و گریز و گزیری از آن در کار نخواهد بود. تصویر آبادی مطلق (یا همان بهشت) و رنج مطلق (یا همان جهنم) هر گونه وضعیت بینابین را منتفی میسازد.

۳.ادبیات فانتزی مدرن بهترین ژانر توصیف ویرانشهر است: در آثار اپیک فانتزی مثل ارباب حلقه ها و نغمه ای از آتش و یخ ما با کابوس شر (بازگشت سایرون و وایت واکرها) مواجهیم و پیکار میان نیروهای خیر و سپاه مرگ در حقیقت واپسین نبرد برای پایان بخشیدن به شر موجود در جهان تلقی میشود. در ادبیات علمی-تخیلی، "ساینس" که رسالتش در ظاهر ریشه کن کردن شر است، به نقطه مقابل خود تبدیل میشود و در نتیجه ی خروج آزمایشهای علمی از خط اصلی خود فاجعه ای در شهر رخ میدهد و باز مرگ بر تمامی مناسبات انسانی حاکم خواهد شد.

۴. ویرانشهر و آرمانشهر هر دو ما را به بیرون صحنه تاریخ و سیاست پرتاب میکنند: با آرمانشهر و ویرانشهر تاریخ به پایان میرسد و کنش جمعی ناممکن میشود. در اولی آدمیان که در شرایط آزادی و عدالت مطلقند حالا با خیال آسوده وقتشان را صرف خودشکوفایی فردیشان میکنند و در دومی همه آدمیان به دنبال نجات جان خودند و این یگانه کاری است که از دستشان بر می آید. در اینجا با سلطه کامل تقدیر مواجهیم که هر گونه فضای حرکت و آزادی را از انسان میگیرد و در نتیجه زمان را. بدون حرکت و بدون زمان نه تاریخی در کار خواهد بود و نه سیاست. چرا که سیاست همواره در فاصله میان این دو سرحد رخ میدهد.

۵. کارکرد ایدئولوژیک ویرانشهر تداوم وضع موجود است: از آنجا که همواره وضع موجود با شر مطلق فاصله دارد پس میتوان به رغم همه کاستیها این وضعیت را تحمل کرد: به عنوان نمونه پررنگ کردن برخورداری از "نعمت امنیت" در برابر احتمال "طالبانی شدن/سوریه ای شدن" و... نمونه هایی از این دست کاربرد ویرانشهر در جهت تداوم وضع موجود است.

۶. در برابر دوگانه آرمانشهر-ویرانشهر که اولی در خدمت "چپ روی کودکانه" است و دومی در خدمت "اصلاح طلبی" میتوان همچنان از کاربرد عنصر خیال در سیاست دفاع کرد. منظور از خیال هدفی است که به کنش تاریخیمان در یک وضعیت انضمامی خاص جهت میدهد و آمیزه ای است از ایده و خلاقیت. هنگامی که ماکیاولی در شهریار از ویرتو سخن میگوید، یعنی غایتی که شهریاری به کلّی تازه اش را بر پایه آن بنا میکند از چنین عنصری سخن میگوید که آن خود بحث دیگری را میطلبد.

برگرفته از کانال " یادداشت های سرگردان"


@Kajhnegaristan