این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
✍ مهدی رفیع …. برخلاف آنچه عموما گفته میشود، رأی آوردن ترامپ چندان دور از انتظار نبود
✍ مهدی رفیع
انتخابات پیشین آمریکا،در بلاهت عمومی و دستجمعیاش بلافاصله و بیشک یادآور پیروزی هیتلر در انتخابات آلمان بود.برخلاف آنچه عموماً گفته میشود، رأی آوردن ترامپ چندان دور از انتظار نبود.موج ناسیونالسیم اروپایی و شبح احزاب راست افراطی(و احزاب چپی که سیاستهای راست را بهتر از خود راستگرایان اجرا میکنند،به ویژه در فرانسه) به خوبی شکلگیری و به کرسی نشستن سیاستهای راست افراطی در جهان را نوید میداد.امّا، پاسخ این مسئله بیشک بازگشت به دو قطبی انتخابِ میان بد و بدتر نیست.مسئله کاملاً در جای دیگری است: بازتولید دوباره تقابل راست و چپ مدتهاست که ارزش و کارکردش را از دست داده است.
همچنان که به نوعی دیگر و در عرصهی تحلیلی· تقابل میان چامسکی و ژیژک به مواجههای بیاثر و بیخاصیت بدل شده است،چرا که کاملاً ناتوان از رفتن به فراسوی دوگانهی «درون و بیرونِ» نظام سرمایهداری است،چرا که از جهتی دیگر،تحلیلهای هر دو طرفِ این نزاع کاملاً و تا حدود موثری همان سیاستهای کلیشهای و رایج را باز تولید میکنند.
ویلهلم رایش نخستین روانکاوی بود که تحلیلی روانی از انحطاط میلِ فاشیستی تودهها ارائه داد تا «فرویدیشخصیشده» را به حوزهی اجتماعی متصل کند.تحلیل این موضوع که چرا در برهههایی خاص این فاشیسم جمعی ظهور میکند،ضرورت شکلگیری یک روانپژوهی نوین و «فرافردی»(گونهای از روانکاوی پس از ژیلبر سیموندون،کاشف امور فرافردی) را نوید میداد که نمیتوانست در چارچوب اصطلاحات روانکاوی کلاسیک تبیین شود.فاشیسمِ میل که موضوع کلیدی یکی از فصلهای کتاب هزار فلاتِ دلوز و گتاری است،اکنون و در شرایط پیشآمدهی پس از انتخابات آمریکا ما را دربارهی پیشگوییهای دلوز و گتاری دربارهی خُردهفاشیسم و نژادپرستی مولکولی جهانی و در حال حاضر آمریکایی،که در فاشیسمی مولی(کلان)محقق شده،دیگر بار حساس کرده است.
بیشک انتخابات تنها حوزهی حضور سیاستِ میل نیست،فاشیسمِ میل پیشاپیش درون تمایلات و خُردهگفتارهای زبانی،جنسیتی ،قومی و در یک کلام همهی اشکال استیلا و سلطهی اجتماعی حاضر است.
دونالد ترامپ نشان داد که چگونه میل فاشیستی توده میتواند «دهانی سیاسی» و تجسمی واقعی در یک «ارباب دال» پیدا کند که این میل را محقق و «ماشین پارانویایی فاجعه را راهاندازی میکند»،ماشینی که در آن همهی اقلیّتها به مثابه دشمنان بالقوه و همهجا حاضرِ قلمرو هذیانیِ «ارباب» قلمداد میشوند.دلوز و گتاری سرمایهداری را «هذیانی بسیار خاص» نامیده بودند،اما آیا این فاشیسم نیست که اکنون در پیوند عمیق خود با سرمایهداری ابعاد خاصتر و جدیدتری از این مراحل هذیانی را آشکار میکند:هذیانی اجتماعی و جمعی با این محتوا که دیگری میخواهد قلمرو و در یک کلام «آن چه متعلق به من است را تصرف کند».باید دقیقاً از شکلگیری یک «هذیانِ کلان» سخن گفت،دقیقاً در همان معنایی که در روانکاوی از هذیان سخن گفته می شود.اما کارکرد هذیان به طور دقیق چیست،هذیان باید به چه چیزی پاسخ دهد؟اگر روانکاوی هذیان را به مثابه نوعی «راهعلاج» در نظر میگیرد،هذیان فاشیستی میتواند علاجی برای چه امیال اجتماعی و تودهای باشد؟پاسخی آنی و فوری به این پرسشها وجود دارد.
هذیان پیوندی میان دو قلمرو خاص برقرار میکند: میل تحقیر شده و ابژهها(جزء- ابژهها)ی از دسترفته.
باید به یاد بیاوریم که فاشیسم آلمانی در چه برههای ظهور کرد،درست زمانی که آلمان به لحاظ تاریخی احساس میکرد ملتی تحقیر شده و عقب افتاده است.اکنون ترامپ،«هذیان آمریکایی»(نام و کارکردی جدید که «رویای آمریکاییِ» کلاسیک به خود گرفته است) را تحقق میبخشد که برای «بازگرداندن آمریکا به بزرگی پیشیناش» صورتبندی شده است.تشخیص ویژگیهای پارانویایی این گفتار،یک پارانویای جمعی، چندان سخت نیست،اگر این نکته را در نظر آوریم که پارانویا «همواره بازگشت امری طرد شده است».(بخشی از یک متن در حال انتشار درباره ی سیاستهای پارانویایی ترامپ)
@Kajhnegaristan