«گذشته‌ی من در من حضور دارد، بیدار است و حرکت او را در رگ‌هایم احساس می‌کنم

"گذشته‌ی من در من حضور دارد، بیدار است و حرکت او را در رگ‌هایم احساس می‌کنم. تنها گذشته‌ی من نیست وگرنه گذشته بود؛
حتى آینده من است، بگذریم."
[شاهرخ مسکوب]

ما انسان ها تصور می کنیم که در زمانِ "حال" زندگی می کنیم. می پنداریم هر آن چه تجربه می کنیم مربوط به "الآن" است و "گذشته ها گذشته". واقعیت اما چهره ی دیگری دارد که همواره در پسِ تمام اتفاقات، انتخاب ها، خنده ها و گریه ها، خشم ها و ترس ها حضور دارد.
چیزی همواره ما را به سمتی سوق می دهد، ما را مجبور می کند به قرار ملاقاتی نرسیم، یا زودتر برسیم؛ در آزمونی شکست بخوریم یا موفق شویم، عاشق کسی بشویم یا از تنفر نتوانیم در چشمان کسی نگاه کنیم!
ما همواره سایۀ گذشته را حس می کنیم اما از آن فراری هستیم. با سرکوب و انکار، از واقعیت وجودی خویش می گریزیم به این امید که او هم از ما بگریزد اما او دست نمی کشد!
بارها و بارها به شکل های مختلف تکرار می شود و ما را مجبور به تکرار می کند اما هرگز عقب نمی کشد. ما در "الآن" زندگی نمی کنیم!
با افراد مشخصی ارتباط می گیریم، از برخی خصیصه ها بیزاریم، تحمل بعضی افراد را نداریم، عاشق افراد به خصوصی می شویم که وقتی با دقت به آن ها نگاه می کنیم وجه مشترکی در همه شان می بینیم، بعضی غذاها را دوست داریم و از برخی بیزاریم. برای همه این موارد می توانیم ساعت ها دلایل منطقی بچینیم و تصور کنیم که این ها همان دلایلِ اصیلی هستند که منجر به شکل گیری هویت ما شده اند، ولی چنین نیست!
دلایل منطقی، یکی از دفاع های روانیِ اجتناب از واقعیت هستند. حقیقت وجودیِ ما به هیچ عنوان با منطق آگاهیِ ما سروکار ندارد. اصطلاح " نمی دانم چرا این طور شد" جمله ای به غایت آشناست که بارها دچار آن شده ایم. مواقعی که علیرغم تلاشمان شکست خورده ایم، واقعن چیزی را خواسته ایم اما بدست نیاورده ایم، و..و..و..
آنچه که در پسِ همۀ این ها در حال کار کردن و سوق دادن ما به جهت های مختلف است، ناخودآگاهی ست. ناخودآگاهی بخش مهمی از ساختار روانی ماست که دارای قوانین و منطقی متفاوت از آگاهی است. این بخش قدرتمند اولین بار توسط فروید با نام "وضعیت ثانویه" و بعد "هوش ثانویه" در ارتباطش با بیماران هیستری (افرادی که دارای علائم جسمی بدون دلیل فیزیولوژیک هستند) نام گذاری شد. بخشی سازماندهی شده و دارای نظم که دلیل اصلی امیال، آرزوها و تمامی اتفاقات زندگی ما است.
بدین ترتیب، هیچ کدام از ما را گریزی از گذشته نیست. گذشته به اشکال مختلف در لحظه لحظۀ زندگی مان فارغ از میلِ ما، تکرار می شود. ناخودآگاهی با تجلی های مختلفی حضور خودش را به ما اثبات می کند، از جمله در فراموشی ها، لغزش های کلامی، خطاهای سهوی (شکستن چیزی، زمین خوردن، تصادف کردن و..و.)، علائم جسمی و غیره. مهم ترین شاهراه دسترسی به ناخودآگاهی رویاهای هر شب ما هستند که علیرغم ظاهر بی معنی و عجیب به عمیق ترین مسائل ما می پردازد و هر بار به شکلی آرزویی در ناخودآگاهی را تحقق می بخشد.

به عنوان یک جمع بندی؛ فروید به ما آموخت که شالودۀ هویتیِ ما شایسته تامل و شناختی متفاوت از مسیری است که تاکنون پیموده ایم. تنها راهِ جلوگیری از تکرارِ چیزی، مواجه شدن با حقیقت وجودی آن است. به بیان دیگر، تنها راه گریز، روبه رویی ست. اجتناب ما، تکرار ماست.

✍مطهره قربانی | روانشناس بالینی


@Kajhnegaristan