این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
امید علیه امید» یا امید چگونه از ناامیدی نیرو میگیرد؟. مصاحبهای با حسام سلامت
امید علیه امید» یا امید چگونه از ناامیدی نیرو میگیرد؟
مصاحبه ای با حسام سلامت
-بیایید در همین ابتدای بحث روشن کنیم که تعریف شما از مفهوم امید و ناامیدی چیست.
تصور رایجی که در این مورد وجود دارد دوگانهی امید به مثابه فعالیت و مداخله در جهان و ناامیدی به مثابه انفعال و گوشهنشینی است. این دوگانهها برای دیروز و امروز هم نیست و تاریخی طولانی پشتش است. در ایران سالهای اخیر هم که بحث امید به شعار رسمی دولت مستقر بدل شده این دوگانه به نحو تشدیدشدهای دارد کار میکند: امیدواران همانهایی هستند که فعالانه فعالیت میکنند و برای تغییر شرایط با چنگ و دندان میجنگند و از آن طرف ناامیدها سیر امور را منفعلانه نظاره میکنند و دست به ترکیب جهان نمیزنند و از این راه در بدترشدن موقعیت عملاً سهیماند. به گمانم قبل از هر چیز باید از شر این دوگانهی کاذبِ سراپا ایدئولوژیک خلاص شویم. نه امید لزوماً مستلزم مداخله و فعالیت است و نه ناامیدی ضرورتاً مترادف کنارهگیری و انفعال. موقعیتهای تاریخی بسیاری را میشناسیم که اتفاقاً امیدبستن به کمکاری و بیکاری انجامیده، یکجور موقعیت بکتیِ «در انتظار گودو». و از آن طرف، ناامیدی از وضعیت منجر شده به اینکه سوژههای وضعیت تکانی به خودشان بدهند تا نظم خودِ وضعیتی را که مولد ناامیدی است زیرورو کنند تا راهی باز شود و افقی گشوده شود که در آن بتوان براستی امید بست. میخواهم بگویم برخلاف پروپاگاندای سیاسی رایج اصلاً اینگونه نیست که شما یا امیدوارید و دست به کنش میزنید و یا ناامیدید و تسلیم میشوید. این دوگانه را باید به دور انداخت. به نظرم میرسد در عوض باید از نسبتهای تاریخیِ میانِ خود امید و ناامیدی حرف زد.
-ناامیدی با چه سازوکاری میتواند مولد تغییر باشد؟
اگر ناامیدی به این معنا باشد که دیگر نمیتوان به سبک و سیاق همیشه ادامه داد و وضعیت به بنبستها و انسدادهای عبورناپذیر خود رسیده است و از این رو باید به راهها و امکانهای جدید اندیشید و آینده را میباید در کسوت امری سراپا متفاوت تخیل کرد، در این صورت ناامیدی میتواند مولد شور فراروی از حد و مرزهای دادهشدهی وضعیت باشد و به خواست تغییر گره بخورد. همینجاست که ناامیدی با امید نسبتی درونی پیدا میکند. به تعبیر دیگر، ناامیدی همواره ناامیدی به یک وضعیتِ مشخصِ تاریخی است و این میتواند سودای طرحاندازی یک وضعیت دیگرگونه را بیدار کند. در این دست طرحاندازیهای معطوف به آینده همواره پای خیالپردازی در میان است و همهی قدرت امید در فراروندگیاش از وضعیت از همین خیالپردازیهایش میآید. اساساً اگر خیالپردازی را از امید و امید را از خیالپردازی بگیریم از هیچکدام چیزی نمیماند. تخیل است که مرزها را عقب میراند و افقهای امکان را باز میکند. «نا»ی ناامیدی یعنی نفی و نفیکردن روش امید است. امید اساساً به اتکای قدرتِ نفی پیش میرود. بنابراین من امید و ناامیدی را در دل یکدیگر میفهمم و نه به مثابهی دو «حالت سوبژکتیوِ» جدای از هم. اجازه بدهید با عنایت به بحثهایی که اینروزها پیرامون امید جریان دارد موضوع را کمی بسط دهیم. شعارِ پیشتر کموبیش رادیکالِ «امید بذر هویت ماست» که معنایی جز این نداشت که جنبش به دست خودِ سوژهها و بیرونِ محدودههای دولت ادامه خواهد یافت بعد از خرداد ۹۲ در دولت «تدبیر و امید» به تمامی ادغام شد و معنای دگرگونهای یافت: اینکه جنبش به پایان رسیده است و از اینجا به بعد کار را باید به دست خود دولت سپرد و به آن اعتماد کرد.
ادامه ی مقاله را در پی دی اف زیر مطالعه بفرمایید👇
@Kajhnegaristan