ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۱۱). ✍ فرزام پروا …

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر (11)
✍ فرزام پروا



تضاد بنیادین بین سوژه و اگو از این قرار است: اگر شما سوژه را سوژه معنا بگیرید، همانطور که معنا دائما در حال بیرون آمدن است، آن [سوژه ] دائما در حال سر زدن است؛ سوژه یک نقطه فیکس نیست: سوژه متحرک و سیال است. از سوی دیگر، اگو اینرسی و ثبات مشخصی دارد. به همین خاطر است که لکان تجربه آنالی تیک را به عنوان "به واقعیت در آمدن سوژه " مشخص می کند. سوژه که پیش از ورود به آنالیز هیچ است - این همان هیچ سارتری است - خودش را از طریق معناهای متغیر به واقعیت در می آورد و چیزی می شود. به این ترتیب تضادی وجود دارد بین میزان اینرسی در سمت اگو، و میزان سیالیت و به واقعیت در آمدن خود در سمت سوژه. حرکت دائم رفت و برگشتی بین این دو وجود دارد، که مساله انتقال را بوجود می آورد.
تا وقتی لکان انتقال را تصویری تبیین می کرد، آن یک لحظه اینرسی در تجربه روانکاوی بود... تئوری انتقال او تغییر کرد وقتی او سعی کرد تبیینی سمبولیک از انتقال به دست دهد. او وقتی اصطلاح "سوژه ای که فرض می شود می داند " را ابداع کرد چنین تعریفی [از انتقال] را به دست داد. سوژه ای که فرض می شود می داند نقطه محوری انتقال است و این تعریف کاری با هیجان، فرافکنی یا اینرسی ندارد.


@Kajhnegaristan