چهره به چهره؛. نفرین برهمه ما …

چهره به چهره؛
✍ حسام محمدی


روزگاری راسل گفته بود عشق ورزیدن خرمندانه و تنفر ورزیدن ابلهانه است... امروز اما راسل در میان ما نیست که ببیند "تنفر" چه زیبایی و جذابیتی برای خود دست و پا کرده است... امروز زبان مشترک همه ما اسلحه بوده و آوارگی زیستگاه مشترک همه انسان های هم عصر ماست... امروز ما یاد گرفته ایم که متنفر باشیم از همه چیز و از هرکس... آری ما همگان ابله ایم... من امروز شبیه پرنس در رمان ابله داستایوفسکی شده ام، بیش از هر زمانی احساس جنون و بی ارادگی می کنم... آری من ابله ترین انسان تاریخم... نمیدانم چرا ما عاشق جنگ شدیم و معشوقان خود را به فراموشی سپردیم و عکس هایشان را نیمه سوخته رها کردیم.. نفرین برهمه ما...
به خاطر دارم ژاك لاكان در جايى خاطر نشان كرده بود، حتى هنگامى كه تمامى ادعاهاى يك مرد حسود درباره بى وفايى همسرش صحت داشته باشد، حسادت همچنان يك رفتار بيمارگونه باقى خواهد ماند... امروز فرای تمام ادعاهای توجیه کننده پیرامون جنگ و آوارگی باید بدین مساله خوب بیندیشیم که جنگ هرگز زیبا نبوده و نیست و این عشق از اول هم کاذب بود... امروز اما یک جنگ برای همه ما ضروری به نظر می رسد و آن همانا جنگ علیه جنگ است... دیگر طاقت معشوقان زیباروی منتظر سربازان برای بازگشت از جنگ قابل تحمل نیست..اما امروز جنگ با تمام زشتی هایش همچنان پابرجاست و به عشوه های تعفن برانگیزش ادامه می دهد...
غم انگیزتر از تمام صحنه های جنگ، چهره کودکانیست که این بار با عطش خاصی بر ما خیره نگاه می کنند... چشم هایشان وجود ادمی را به آتش می کشد... بر چشمان دخترک سوری خوب نگاه کنید، نگاهش انسان را مسخ می کند و نوعی از شرم همراه با مستی را در آدمی زنده می کند... در نگاه اول گمان می کردم او از برای گرم کردن دست ها و گریز از سرما اینگونه دست بر چهره نهاده و با چشمانش سخن ها می گوید. ولی باید بدانیم که او چهره را در این عکس بر مرکزیت توجه رانده است... لویناس چه خوب می گفت که امروز ما به "چهره هایی بی چهره" بدل شده ایم... و شاید دیگر چهره ها دیگر اهمیت سابق خود را ندارند... لویناس می گفت چهره ها تنها اندامی از بدن های انسانند که قابلیت آن را دارند که ما را به صلح و عدم خشونت فرابخوانند... او راست می گفت من امروز فلسفه دگربودگی را در چهره این دخترک سوری می بینم و چهره به چهره شدن با این کودک مرا بیشتر به ابله بودن خودم می رساند... پیام این عکس همان پیامی بود که لویناس پیام اصلی فلسفه دگربودگی می دانست، فرار از جنگ و خشونت...
نگاه خیره دخترک را نمی توان به سادگی تحلیل کرد، او با تمام کودکیش امروز معلم بزرگی شده... این نگاه مرا به یاد فیلم "نگاه خیره اولیس" میاندازد که در آن کارگردان به دنبال هویت گمشده انسانی می گردد... آری هویت امروز بیش از هر زمان دیگری غایب است.. این نگاه نه به لنزهای دوربین بلکه به چشمان بی اعتنای من و شماست، این نگاه، نه به لنز دوربین، بلکه نگریستن به انسان و انسانیت است، همچنان که می گویند، روحی که می خواهد خود را بشناسد باید به روحی ، به نگاهی خیره بنگرد، تا هویت او را بیابد.. جنگ ها ، مرز ها و تعصبات را کنار بزند و انسان را در موجودیت او جدای حواشی و زوایدش بنگرد...
بیایید همگان از جنگ متنفر شویم...


@Kajhnegaristan