این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
التهاب؛. ✍ حسام محمدی …مرگ، شاید خوابی دگرگون، پرآشوب و طولانی باشد در بستر طبیعت
اِلتهاب؛
✍ حسام محمدی
مرگ، شاید خوابی دگرگون، پرآشوب و طولانی باشد در بستر طبیعت.. موهبتی که خصمانه از جانبِ این مامنِ آلوده به تشویشِ مضاعف بر ما رانده میشود و گردشی رامناپذیر که بر بلندایِ زندگانیمان مدام خمیازه میکشد.. او که وحشیانه به میانجیِ آشوبی منظم، میزاید، میمیراند و هضم میکند، قطره قطره هراسی جانفرسا بر جانمان مینشاند.. طبیعتی که به ضربآهنگی سرکش، بر جسممان مستولی میگردد و به آرامشی مُرتجع ما را در خود فرومیبلعد.. طبیعت، افسونگری بیرحم و رقیبی دژخیم که پیروزیاش بر یقین تن ساییده و چون قانونی جبارانه بر ما رانده میشود..
طبیعت، آن ساحتِ آرام اما مُلتهبی که فرمانرواییاش بر آرامشی مغشوش، خیزشی موَاج و سکونی سهمگین استوار است، رقیبی پیروز که در معرکهاش، فریادِ دهشت از نهادِ آدمی برخواهد چید و چون مهیبی بیجان، جانمان خواهد ربود... طلوعِ نه چندان مطیعِ خورشید و بارشِ نه چندان آرامِ باران، که جز غرق شدن در چرخشِ دیوانهوارِ ابرهایش راهی پیش رویمان نمیگذارد، تصویری تمام عیار از موجودی مفلوک که در نزاعی نابرابر، انتهایِ نبرد، سینه بر خاک خواهد مالید..
ما مالکِ طبیعت نیستیم، بلکه اجحافی عظیم در حق خودمان هستیم که عاجزانه دل به تقدیرِ طبیعت میسپاریم، خشونتی بیپرده که در افسونگریهایِ شبی پرستاره مکتوم میماند.. اوست که ناخواسته به رقصمان میخواند و به روایتِ گوته در رقصی آنچنان جنونوار ما را با خود میبَرد که میبَرد.. بلعیدن، اساسِ این طبیعتِ جانفرساست.. ما راندهشدهگانِ بیپناهی هستیم که مظلومانه بر دلِ ناشناختگیها فرو میغلتیم..
ویلیام ترنر، نقاشِ همین لحظههایِ اغتشاشآمیز است، لحظههایی که بیپرده از طوفانِ بیپروایِ طبیعت پرده برکنار میزنند و در اُپرایی قهرمانانه درخششِ لطیفِ فضا را بازنمایی میکنند.. او با گَردههایی افسونگرانه، بیرحمانه والاییِ طبیعت را بر ناچیزیِ فیگورهایش مینشاند و در نگارههایی مُهلک بر شکستِ سوژه دکارتی پای میفشارد.. طبیعت ما را درونِ خود خواهد بلعید و در چرخشی دیوانهوار همگان را به زانو خواهد نشاند.. ترنر در سفری هذیانی و رویایی، مخاطب را به تماشایِ رستاخیزی فرامیخواند که در جهانی موّاج از شکستِ خود ترانهای غمانگیز میسراید و در طغیانی رامناشدنی با ناتوانیاش افسانۀ دیگری رقم خواهد زد..
این طبیعتِ مشوش، با شکوهتر از آنیست که به خیزشِ قایقی شکننده، عاجز شود و افسارِ اطاعت بر آدمی بسپارد.. در آتشِ خونینی که ترنر به رنگِ گرمِ سرخ میآلاید، هیچ نشانی از پیروزی و چیرگی بر طبیعت در کار نیست، جز آنکه ما بر نیرویِ بیوقفۀ این طبیعت زانو زده و عظمتش را هر دم معترف خواهیم شد.. در این زیباییِ نه چندانِ راکدِ ترنری، مرگ و نابودی به مثابهِ آخرین منزلگاهِ مُقدّر، انتظارِ آدمی را میکشد که مذبوحانه بر ساحتِ به غایت خطرناکِ طبیعت فرو غلتیده و چارهای جز تسلیم، برابرِ دیدگانِ خویش نمیبیند..
او که با جسارتی وصف ناپذیر دل به میدانِ نبرد سپرده، امّا کنون در گردشِ قلمویِ نقاش، راه رهایی تمنا میکند.. این طبیعت هرگز رام نخواهد شد و آرامشش در گروِ آن لحظۀ غمانگیزیست که این موجود دوپا را در خود بلعیده باشد.. در جهانی که ترنر بر مسندِ خداییاش نشسته باشد، آدمی نحیفتر از آن است، که شمشیر بر گردنِ طبیعتی چنین سرکش بنهد و در این نبردِ نابرابر پیروزِ میدان باشد..
@Kajhnegaristan