#یادداشت✍ رضا مجدمن همیشه عاشق زبان شعر بوده ام، کاربستی از زبان که فارغ از خصلت ایدئولوژیک زبان، آ

#یادداشت
✍ رضا مجد


من همیشه عاشق زبان شعر بوده ام، کاربستی از زبان که فارغ از خصلت ایدئولوژیک زبان، آن را بکار می گیرد، این شکل بکار گیری زبان برخلاف کارکرد ایدئولوژیک زبان که مدعی توانایی در توضیح جهان و حقیقت است، و به نوعی مدعی عدم شکاف بین دال و مدلول و فراچنگ آوردن معنای غایی ست، شکست خود را در تثبیت معنا و فقدان می پذیرد و گردن می گیرد، زبانی فروتن که مدعی نیست که حقیقت در انحصار اوست یا توان ترسیم معنا و ارائه ی نظام معنایی بدون شکاف و نقصان را داراست. بلکه اتفاقا به شکست خودش در ناتوانی در بیان آنهم به معنای "بکتی" کلمه، معترف است، و این دقیقا نقطه ی قوت زبان شعر و پویایی آن است، بکارگیری دیالکتیک بیان و شکست در بیان و شوق دوباره برای بیان. البته باید در اینجا تکلیف زبان شعری اصیل مدنظر خود را با شبه شعرهایی که فضای مجازی و اوراق دفترچه ها را پرکرده است روشن کنیم.
کارکرد زبان ایدئولوژیک شبیه سازوکار داستان آفرینش و ترسیم فضای بهشت توسط ادیان سامی است، در کتابهای مقدس، فضای بهشت به گونه ای است که هیچ فاصله ی بین کلمه و شئ، زبان و جهان و بین تمنا و ابژه و مطلوب تمنا وجود ندارد، شئ با نام آن این همان است، کافیست دستت را دراز کنی تا میوه ها به سوی تو روان شوند، در آنجا جهان با زبان این همان است، یا در داستان خلقت نیز دقیقا به همین شکل است، خداوند گفت جهان بشود و جهان شد، کن فیکون. این نوع تصور از زبان همان تصور ایدئولوژیک از زبان است، زبان ایدئولوژیک نیز منکر شکاف و فاصله بین کلمه و شئ است و آنها را این همان می داند، و مدعی است که زبان می تواند یک روایت تام و منسجم و بی نقص از جهان و حقیقت آن عرضه کند، و آنچه من می گویم حقیقت محض است، اگر ادامه ی داستان خلقت را پی بگیریم، پس از هبوط انسان به زمین است که این نسبت دیگر بین نامیدن و خلق کردن، بین دال و مدلول و کلمه و شئ برقرار نیست، نسبتی هم اگر هست یک نسبت قراردادی است، نه نسبتی طبیعی، دیگر مثل بهشت کلمه همان شئ نیست، و نامیدن همان آفریدن، بلکه ما در جهان نمادها هستیم، نام فقط نماد است نه بیشتر، آنهم برای فهم کردن و تاویل و تفسیر. جهان نمادین جهانی است که هر کلمه، به کلمه ای دیگر ارجاع می دهد و آنهم به کلمه ی دیگر و آنهم به کلمه ی دیگر، تا بی نهایت و هیچ تثبیت معنایی ثابت و یگانه ای در کار نیست، دیگر از خود بنیادی کلمات خبری نیست، دریدا برای توضیح این وضعیت و نحوه ی کارکردش، دیکشنری را مثال می زند که وقتی دنبال معنای یک کلمه می گردی، به کلمه ی دیگر ارجاع می دهد، و آن کلمه ی دیگر به کلمه ی دیگر و همینطور تا بی نهایت، سرسامی از کلمات یا زندانی از چرخه ی دالها و دلالتها. زبان شعر به خصلت ذاتی و کارکرد زبان و شکستش در فراچنگ آوردن معنای غایی، نه تنها واقف است، بلکه آن را برای رسوا کردن ناتوانی زبان و برجسته کردن شکست و شکاف ها و فقدان های آن بکار می گیرد و طنز قضیه اینجاست که به این شکل آن را پربار و غنی و گسترده می کند.


@Kajhnegaristan