شرحی بر ترانه یه شب مهتاب. عرصه و وقوع رخداد رهایی بخش. ✍دکتر قنبرپور

شرحی بر ترانه یه شب مهتاب
عرصه و وقوع رخداد رهایی بخش
✍دکتر قنبرپور
قسمت دوم


گائتانو موسکا،که یکی از سه نظریه پرداز- سیاستمدار بزرگ" مکتب نخبه گرایی"ایتالیا و در کنار ویلردو پارتو و روبرتو میکلز می باشد،باعتقاد لوجانو کاوالی،"بازتابی " است از شکل گیری واقعی ایتالیای متحد درطی سالهای ۱۸۵۰-۱۸۷۰ و صنعتی شدن و رشد سرمایه داری در اروپا در خلال نیمه دوم قرن نوزدهم.
او که سخت تحت تاثیر آرای مورخ فرانسوی"هیپولیت تین،taine" بود در کتاب مرجع خود تحت عنوان"نظریه حکومتها"می نویسد: انسان، منفرد و بدون یاری"طبقه ویژه ای" نمی تواند حکومت کند و تمام مردم نیز هیچگاه نمی توانند همگی به حکومت بپیوندند.پس درعمل اقلیتی وجود دارد که بر اکثریتی حکومت می راند:حکومت کنندگان و حکومت شدگان.
"**همیشه اقلیتی سازمان یافته در برابر اکثریتی سازمان نایافته قرارداردکه نه لیاقت،نه علاقه و نه عمل مشترک دارند و نه می توانند بطور هماهنگ عمل کنند.این اقلیت که عناصر تشکیل دهنده آن از دوره ای به دوره دیگر و از کشوری به کشور دیگر فرق می کند،اما همیشه اقلیت محضی را در بر می گیرد که می توان آنرا"طبقه ویژه حکومت کنندگان" نامید که"همیشه "اقتدار خود را بنام آریستوکراسی،مونارشی و دموکراتیک اجرا و بمنصه ظهور می رسانند."**(موسکا) و" اکثریت خاموش"بگفته بودریار، خواستها و آرزوهای خود را بشرط و از طریق و در حد و اندازه خواست و اجازه و امکانات حاکمان و طبقه ویژه است که می توانند تنظیم و دنبال کنند و توقع بر آورده شدن آنر نیزا داشته باشند.
اما انقلاب فرانسه در تاریخ جدید و مدرن بشر،آغازی بود بر شنیده شدن صدای"هیچ ها"در طول تاریخ اجتماعی بشر و بیرون آمدن آنها از میان ترانه ها،سروده ها، اسطوره ها و آرزوها و ورود"رخداد گونه"آنها به صحن علنی و عملی زندگی و آزمودن "عملی" توان فکری،ابزار تشکیلاتی و سازمان حکومتی آنها در عمل و در جایگاه"بدیلی در برابر کهن الگوی موجود".؛ولی در طول انقلاب فرانسه و تا ۱۸ مارس ۱۸۷۱ پاریس، هربار مبارزه و خون دادن و سرنگون ساختن گروه حاکمان اقلیت و تلاش محکومان و هیچ ها برای مشارکت عملی در اداره جامعه:همچون:۱۸۳۰و سرنگونی شارل دهم،۱۸۴۸و سرنگونی لوئی فیلیپ و ۱۸۷۰و سرنگونی ناپلئون سوم توسط جمهوری خواهان،کارگران و توده های بدون رهبری،بی هیچ دورنمایی و در سکوت اتفاق می افتاد و نتیجه نهایی تکرار وباز زایی همان گفتار موسکا در عمل بود؛ حاکمیت جدید ِحاکمان قدیم در لباسی جدید:باز زایی طبقه ویژه در شرایط نوین.
ظهور مجدد "وجه ِ بی هستی ِ عنصر ِ(term)ظرفیت سیاسی" جامعه، بتفسیر آلن بدیو،روایت همان قصه قدیمی در شکلی جدید و در اوضاعی نوین بود: حاکمان و محکومان.
یعنی حدود یک قرن پس از"آغاز دوران جدید" و بمیدان آمدن هیچ ها، نتوانسته بود حضور خود را به "یک عرصه" تبدیل کند.یعنی به آن چیزی""در فرایند ظهور یک وضعیت، خود را نمایان یا حاضر سازد:
itself presentation
و درست در برابر"باز نمایی از طریق و بوساطت طبقه ویژه و دولت ِ قدیم: re-presentation.در همه این موارد نتیجه نهایی جنبش ها بقدرت رسیدن دسته ای از همان "طبقه ویژه ای" بود که موسکا دست بتعریف آنها زده بود: طبقه ویژه سیاسی.
در تاریخ مدرن،بتفسیر آلن بدیو،۱۸ مارس ۱۸۷۱ پاریس،"رخداد نوینی" است در اعلان"اعمال قدرت هیچ ها در سطح حکومت"،آنچه برتولت برشت در ترانه کمونارها بتصویر کشیده است:ما هیچ ها دریافتیم که شما متقاعد نخواهید شد،پس عزم کردیم که کارخانه ها را بگیریم از شما،و در یافتیم که برد ما باخت شماست،در یافتیم که نمی توان به شما اعتماد کرد، بوعده هایی که حاکمانمان می دهند.پس بر آن شدیم که برای ما آغاز حیات نیک از آزادی است که بدست می آید.آینده باید به فرمان ما بنا شود.
و جالب است که برشت این نمایشنامه را در سال۱۹۴۸ و در گام اولش و در راه مهاجرت به آلمان شرقی و در سویس و در مقام "عرصه ای" در برابر طبقه ویژه حاکم بر آلمان شرقی سروده است که بنوعی پلاتفورمی بود بر علیه حاکمان سرخ آنجا و حاکمان سرخ نیز با فراست بر آمده از شهد ِ حکومت کردن، آنرا بازگشت به مرحله دشوار و منسوخ از آگاهی تفسیر کردند که توجیهی برای آن در شرایط ظفرمند آلمان شرقی ندارد.
ادامه دارد...


@Kajhnegaristan