این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
رویاهایمان را با هم ببینیم؛
رویاهایمان را با هم ببینیم؛
✍ حسام محمدی
🔶 آن سکانسِ درخشان پاستیل خوردنِ زنی حینِ تماشای فیلمِ پورن را در ذهنتان تجسم کنید، خارقالعاده است، پشتپا زدن به سکس و البته تلاشِ مذبوحانهای برای بیدار کردنش.. زنی فارغ از احساسات جنسی که در اتاقش به تماشای فیلم پورنی نشسته که به نظر میرسد هیچ تلنگری را از لحاظ جنسی به او وارد نمی کند.. این زن کسی نیست جز همان ماریا، که فیلمساز مجارستانی در فیلم "بر جسم و روح" به سراغش میرود.. داستان قدری پیچیده به نظر میرسد، ماریا و آندره، دو شخصیتِ اصلی فیلم، هر دو خوابِ یکسانی را میبینند، آنها بدون هیچ شناخت پیشینی خواب میبینند که در هیئتِ گوزنی وحشی در جنگلی که با برف پوشیده شده یکدیگر را ملاقات کردهاند.. آندره مدیر یک کشتارگاه است و ماریا به عنوان ناظر کیفی در آنجا استخدام میشود.. هر دو زندگی سرد و بیروحی را تجربه میکنند، اما تصادفاً متوجه امری شگفتانگیز میشوند، آنها هر شب خواب یکسانی را میبینند.. بیننده در این فیلم بینِ خواب و بیداری مدام جابهجا میشود..
به زعم فروید، ما در رویاهایمان به سراغِ آن چیزی میرویم که در بیداری او را واپس زدهایم، شکلی از خواستِ تحققِ آرزو.. به سخن درآمدنِ آرزوهایی که امکانِ تحقق را از کف دادهاند.. رویا بزرگراهی به اندرونِ ماست به آن ساحتِ ناخودآگاهی، جایی که بستر بدل به محکمهای میشود که ما قادر به افشاگری باشیم، فارغ از هر سرکوبی .. در رویاها ما جرأت آن را مییابیم که قدمی رو به حقیقت برداشته و جسورانه به آن نزدیکتر شویم..
آندره و ماریا هر دو در رویایِ مشترکشان در پیِ آن چیزی هستند که در واقعیتِ خونینِ فیلمساز مجارستانی امکانِ دستیابیاش را از کف دادهاند و آن چیزی نیست جز یک رابطۀ عاشقانه.. کشتارگاه، آن واقعیتِ زمختیست که فیلمساز با بیرحمیِ تمام ماریا را به آنجا میکشاند تا با نیمۀ گمشدهاش در عالم رویا، این بار در مکانی نه چندان منعطف رو در رو شود.. ماریا قادر به برقراری ارتباط نیست، او حتی در ارتباط فیزیکی هم با چالشهای اساسی روبروست، آندره نیز در قامتِ یک مدیری که با جدیت کارش را دنبال میکند، در زندگی شخصی هم در تنهایی به سر میبرد.. این دو شخصیتِ تنها، به دعوتِ فیلمساز به سلاخخانهای وارد میشوند که قرار است مکانی برای درخشش اولین جرقههای یک عشقِ رویایی باشد.. قرارِ ملاقاتِ این دو شخصیت در عالمِ رویاست، جایی که در هیئتِ گوزنی وحشی هر شب به دیدار یکدیگر میروند، آنها عشق را از "روح" آغاز میکنند و سپس آن را به "جسم" میکشانند.. این دیالتیکِ جسم و روح، همان حقیقتِ دو پهلوییست که قرار است دو نفر را در یک قاب جایگذاری نماید..
کشتارگاه محلیست برایِ سلاخی کردن، واقعیتی انکارناپذیر که انسان مدرن باید به همزیستی با او تن در دهد و این رویۀ کژریختی از زندگیِ انسانهایی است که فیلمساز بیپرده آن را نمایش میگذارد و خبر از فقدانِ تحققِ یک رویای شیرین را فیلمِ خود میدهد.. و اما "عشق" که گمان میرود در سلاخخانه به ضربِ چاقویی قطعهقطعه شده و متلاشی شود، این بار به مددِ رویایِ مرد و زنی بیگانه در محلی که تمامِ در و دیوارش به خون آغشته شده، تدریجاً و با طمأنینه میروید..
"رویاهایمان را با هم ببینیم"، این شاید بزرگترین دستاوردِ فیلمِ "بر جسم و روح" باشد، جایی که واقعیتِ پیشرویمان، امکانِ تحققِ آرزوها را از ما سلب کرده و ما برایِ ملاقاتی عاشقانه به عالمِ رویا پناه میبریم.. این تنها امکانیست برای آنکه که ردّ عشق را از رویا به واقعیت بکشانیم..
@Kajhnegaristan