🔴 «خلق …»

🔴 "خلق..."

اندیشه در رابطه با وجود و هستی را میتوان با مفاهیمی از قبیل "ازلی و ابدی" بودن آن و یا "قابلیت شناخت و معرفت" داشتن همراه کرد.

ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست معروف، بر این نکته تاکید دارد که همانطور که پارمنیدس می گوید👈 "هستی تنها هستی است" و اساسا نمی توان تعریف مشخص قابل فهمی از آن ارائه کرد چراکه ما برای شناسایی چیزهای دیگر و تمام هر آنچه که موجود است به "وجود و هستی" نیازمندیم، اما آیا می توان تعریفی از هستی فی نفسه ارائه داد که خود هستی و بودن بر آن مقدم نباشد؟!

سارتر می گوید هستی فی نفسه قابلیت شناخته شدن ندارد. به عبارتی همانطور که کانت می گفت تنها راه بازشناسی نومن ها، فنومن است، هیچ فنومنی از وجود و هستی مطلق در ذهن نداریم.

تنها راهی که سارتر برای دریافت چیستی وجود پیشنهاد می کند خالی کردن ذهن و فاعل شناسایی، از هر آنچه از فنومن ها در آن حاضر است و درک آنچه که در انتها می ماند است، که باز هم این درک را نمی توان نوعی شناخت نامید.

با این تعریف آنچه روشن می شود این است که وجود تنها هستی و وجود است و چیزی جز این نیست.

حال با این مقدمه می پردازیم به ادعای ادیان بر خلق جهان

وقتی می گوییم چیزی خلق می شود و یا به عبارتی به وجود می آید، معنایش این است که قبل از آن معدوم بوده.

معنای عدم دقیقا در مقابل معنای وجود است. بدین بیان که عدم هم قابلیت شناخت ندارد. یعنی تنها می توان گفت که چیزی "نیست" و مفهوم عدم و نیستی را با نسبت آن به یک شیء مشخص دریافت کرد.

برای مثال من میگویم : سیمرغ نیست
این جمله نبود و عدم سیمرغ در جهان خارج از ذهن را نشان می دهد اما به هیچ وجه باز هم مفهوم "عدم مطلق" را نشان نداده است.
عدم به گونه ای است که حتی برای تعریف آن به وجود و هستی نیازمندیم. به این معنا که آن را با نبود یک شیء یا یک موجود خاص در ذهن می آوریم.

حتی نمیتوانیم در تعریف عدم مانند آنچه در تعریف وجود گفتیم بگوییم : عدم عدم است
چراکه در این صورت عدم دوم که محمول است را چیزی ثابت و شناخته شده در نظر گرفته ایم که به موضوع حمل کرده ایم..

در نتیجه 👇

حتی نمی توان فرض کرد که عالم "خلق" شده باشد. چراکه خلق عالم یا به وجود آوردن عالم یعنی👈 تبدیل شدن عدم به وجود
این دقیقا بدین معناست 👇

عدم، وجود شد !

اما گفتیم که اساسا نه وجود و نه عدم قابل شناسایی نیستند و تنها می توانیم با بود و نبود اشیاء خاص خارج از ذهن درک نامتعارفی از آن دو داشته باشیم. و اکنون به این نتیجه رسیدیم که خلق یعنی وجود شدن عدم.

خب چیزی که وجود شده باشد دیگر عدم نیست و چیزی که عدم باشد دیگر وجود نیست. پس اساسا اگر برای تعریف فرآیندی همچون خلق، دو چیز متناقض را با هم جمع کنیم، باید بدانیم که جمع متناقضین محال است.

پس "خلق" محال است.

@Kajhnegaristan