این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
●خودآلوده پنداری. کسانی که مورد تهاجم قرار گرفتهاند، میتوانند تا مدتها احساس خودآلودگی کنند
●خودآلوده پنداری
✍ معصومه حنیفه زاده
شماری از نشانگان وسواسی در پی 'احساس خودآلودگی' پدید می آیند. کسانی که مورد تهاجم قرار گرفته اند، می توانند تا مدتها احساس خودآلودگی کنند. این افراد از اینکه نتوانسته اند در برابر مهاجم از خود رفتار مناسبی نشان دهند خود را سرزنش می کنند. گویی در لایه های زیرین روان، قربانی قادر به سوا و جدا کردن مهاجم از خودش نیست.
کسانی که مورد تهاجم قرار گرفته اند تا مدتها خود را همجنس مهاجم تصور می کنند. گاهی ماه ها و حتی سال ها طول می کشد تا قربانیان بتوانند از پیامد ناگوار و احساس آلودگی حرف بزنند و کم کم مهاجم را در بیرون از خود و متفاوت از خود ببینند.
واکنش افراد به اینگونه پیشامدها(تجاوز) متفاوت است.
بایستی دید خود این کودک چگونه مشکل خود را طرح می کند و شما در نزد این کودک خاص چه می بینید ؟
۱. 'معنی' ایکه یک حادِثه برای فرد دارد. هیچ حادثه ای به خودی خود معنایی ندارد، این جامعه است که به یک حادثه معنی می دهد و از آنجاییکه در اینگونه موارد معمولا فرافکنی دیگران بسیار شدید است، خنثی بودن درمانگر بسیار مهم است.
۲. هر حادثه ای در ذهن خوانشی انگارشی می گیرد (فانتسماتیک). این خوانش می تواند بسیار مخرب تر از خود حادثه باشد. بنابراین این پرداختن به آنچه واقعأ روی داده نیست که اهمیت دارد، بلکه جایگاه این خاطره در کارکرد انگارشی فرد است که مهم است. (نقش مازوخیسم فراموش نشود.)
«آیا به عنوان درمانگر توانایی همدلی با متجاوز رو نداریم؟»
واژه ی همدلی واژه ی درستی نیست. میتوانیم بگوییم کمابیش توانایی فهم رفتار او را میتوانیم داشته باشیم. این ضرورتأ ما را به همدلی با متجاوز و حتی مراجع رهنمون نمیکند و نبایستی هم بکند. کار ما همدلی با کسی نیست. یاری رساندن به بازشدن گرههای ذهنی ـ عاطفی است.
- دیگر اینکه تلاش برای فهم رفتار متجاوز شاید برای یک دانشجوی روانشناسی بالینی جالب و حتی ضروری باشد، ولی ضرورتأ به سود کسی که قربانی تجاوز شده نیست. حتی میتواند او را در همانندانگاری با متجاوز یاری رساند ! میدانیم که در آنجا که تجاوز 'جنسی' است، این همانندانگاری همیشه در یک قدمی قربانی است، اساسأ در اینگونه موارد، متجاوز در درون قربانی جای گرفته است. دست کم میتوان گفت که در مراحل اولیه درمانی اصلاً نبایستی در این جهت حرکت کرد. در روانکاوی، یعنی روان درمانی طولانیتر و عمیق تر، میتوان کم کم به این سو رفت و البته در چنین چهارچوبی میتواند مفید باشد.
- اینکه در رخدادهای ناگوار خود مفهوم 'نیکی' و 'معنی زندگی' است که زیر پرسش میرود، کاملاً درست است و آشکار است که یکی از نشانههای مثبت بودن روند درمانی بازیافت نگرشی سالم به زندگی و شادابی است.
- نوشتهاید : «. مراجع از نظر من اسیر عمل تجاوز نیست. بلکه اسیر یک برچسب هست. «تجاوز شده» «قربانی تجاوز» و ... حتی هرزه!». نخستین و اساسیترین عمل درمانی به رسمیت شناختن این واقعیت است که مراجع «قربانی تجاوز» شده است. ولی قربانی تجاوز بودن به معنی 'هرزه' بودن نیست. دقیقأ سوا کردن این دو مفهوم از یکدیگر مهمترین بخش درمان است.
- پاسخگویی به این پرسش «این بلا چرا سر من اومد!» نیز بخش مهمی از روند درمانی است. و همانگونه که خودتان به خوبی نوشتهاید « این خود فرد هست که به کمک درمانگر می تونه یک نظرگاه شخصی و فردی نسبت به تجربه یونیک خودش بدست بیاره و از اون بلاتکلیفی و سردرگمی معناشناختی و اسارت در معنای اجتماعی خارج بشه».
- و اما نکتهای که فکر میکنم مغز سخنان شماست و به آن به روشنی نپرداختید آن چیزی است که در زبان تخصصی 'انتقال هیجان' یا 'انتقال معنی' از درمانگر به مراجع نامیده میشود، که هر دو نادرست هستند و این دقیقأ چیزی است که شما در متن فرهنگی ناسالمی میبینید و بدرستی مورد انتقاد شماست.
منظور از انتقال هیجان، اینست که درمانگر بایستی از 'بارگذاری عاطفی و هیجانی' روی رخدادی که مایه ی رنج مراجع شده دوری جوید. تنها در موارد نادری، می توان ـ آنهم کاملا آگاهانه و عمدی ـ برای معنا بخشیدن یه یک حادثه بار هیجانی به آن داد. مثال می زنم : کودکی زمین می خورد و برمی گردد و به مادرش نگاه می کند. این واکنش چهره ی مادر است که باعث می شود کودک گریه کند یا نه !! مادرانی که زود می گویند : آخ و دست و پایشان را گم می کنند و بقول معروف شورش را درمی اورند، کودک را از ساخت مرزهای محکم در برابر درد بازمی دارند. و برعکس، مادرانی هم که هیچ واکنشی نشان نمی دهند، کودک را در ساخت مرزهای روانی در برابر درد همراهی نمی کنند. کودکانی هستند که توانایی شناخت و حس کردن داده های حسی تن خود را ندارند. ...
درمانگر نیز در برابر دردمندی مراجع هم ـ دردی نمی کند. برخوردی متعادل نشان می دهد.
گردآورنده:مرجان بناساز
@Kajhnegaristan