این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
انسان کابلی. ✍ فرهاد قنبری …. با ظهور و گسترش اینترنت سوژههای جدیدی هم خلق شد
انسان کابلی
✍ فرهاد قنبری
با ظهور و گسترش اینترنت سوژه های جدیدی هم خلق شد. سوژه هایی که می توان آن را " انسان کابلی" خطاب کرد. انسان کابلی سوژه ای است که از طریق کابل اینترنت به جهان وصل می شود. زیست جهان چنین انسانی در صفحات اینترنت خلاصه می شود و اگر برای ساعتی اینترنتش تمام شود یا لب تاپ و گوشی موبایلش برق نداشته باشد همچوم کودکی گم شده در خیابان سردرگرم و مستاصل خواهد بود و از درماندگی دور خود خواهد پیچید.
انسان کابلی از طریق اینترنت خرید می کند، از طریق اینترنت عاشق می شود، از طریق اینترنت سکس می کند، از طریق اینترنت فعالیت سیاسی کرده و بیانیه صادر می کند، از طریق اینترنت فعالیت اقتصادی کرده و پول در می آورد، از طریق اینترنت دوست پیدا می کند و گاهی از طریق آن، برای خود هویت کاملا تازه و متقاوتی با آنچه که هست می سازد.
انسانی کابلی در خانه نشسته اما با خانواده بیگانه است. پدر و مادر را در کنارش نمی بیند اما روز پدر و روز مادر برایشان مطلب محبت آمیز به اشتراک می گذازد، فلسفه نخوانده است اما از هگل و نیچه می گوید، اندک شناختی از تاریخ ندارد اما در مورد دورترین دوره های تاریخی دلنوشته حاکمان و حکایت می فرستد، در کشوری خاص زندگی می کند اما با مفهوم وطن بیگانه است، در مورد کوچکترین اتفاقی در گوشه دنیا بیانیه صادر می کند، به هر کسی که به مانند او نباشد پرخاشگری می کند، از همه چیز و همه کس ناراضی است، نه خدایی می شناسد و نه اقتداری را به رسمیت می شناسد....
انسان کابلی هر روز از طریق گوشی موبایل و اینترنت شارژ و خالی می شود. انسان کابلی رباتی مومن به اطلاعات داده شده است که با همه توان آن را تکرار می کند تا خالی شده و دوباره کوک شود.
اسلاوی ژیژک برای توصیف چنین انسانی از این شعر شارل بودلر استفاده می کند:
"چه کسی را بیشتر دوست داری، بگو ای مرد معمایی؟ پدرت، مادرت، خواهرت یا برادرت را؟
نه پدری دارم، نه مادری، نه خواهری و نه برادری.
دوستانت را؟
واژهای را به کار میبری، که تا به امروز برایم گنگ مانده.
وطنت را؟
نمیدانم کجای زمین است.
زیبایی را؟
دوستش میداشتم اگر که الهه و جاودان بود.
طلا را؟
آنگونه از آن بیزارم که شما از خدایان بیزارید.
پس دلبسته چه چیزی هستی ای غریبه عجیب؟
دلبسته ابرهایم... ابرهایی که در گذرند، آنجا، آن بالا... ابرهای شگفت انگیز"
@Kajhnegaristan