«تجارت تروما». ✍ رضا مجد …برنامه‌ی ماه عسل علیخانی، دست اندرکار تولید چه منطقی است؟

"تجارت تروما"
✍ رضا مجد


برنامه ی ماه عسل علیخانی، دست اندرکار تولید چه منطقی است؟ آیا این برنامه دانشی تولید می کند؟ دانشی در رابطه با ما و وضعیت موجودی که در آنیم؟ یا فقط تروماهای خفته ی ما یا تروماهای سرکوب شده ی ما را قلقلک می دهد، تا به یک همذات پنداری کاذب برسیم؟ آنهم با مهیا کردن سوژه هایی که از دل زمینه و بستر خویش کنده شده و در یک فضای ایدئال با یک مجری ایدئال ابژه ی نگاه خیره ی ما می شوند؟ سوژه هایی که از خلال روایت رنج و تروماهایشان رستگار می شوند، و تایید دیگری بزرگ را می گیرند، بدون اینکه توان به چالش کشیدن این دیگری بزرگ را داشته باشند، تو گویی همین دیگری بزرگ نبوده که زندگی و وضعیت آنها را تروماتیک کرده است.
جنس سوژه ها یا جنس تروما در این برنامه اصلا مهم نیست، مهم لذت افزوده ای است که نصیب سازندگان این برنامه می شود، همان کیف اضافه( jouir - de - plus ) که لاکان آن را بر پایه ی مفهوم ارزش افزوده ی مارکس صورت بندی کرد، همانطور که مارکس می گوید این پول یا ارزش افزوده ای که از دسترنج کارگران تولید شده و توسط سرمایه دار، مصادره می شود قادر است هر چیز را به ضد خودش بدل کند، لذت افزوده ی لاکانی هم قادر است به شکل پارادکسیکال هر ابژه ای را بدل به ضد خود کند، و ابژه ی عشق را مبدل به ابژه ی نفرت کند و بالعکس ابژه ی نفرت را بدل به ابژه ی عشق کند.
ماه عسل هم دقیقا سوژه های خودش را از بستر ترومایی و پروبلماتیک خود کنده و آنها را وارد گفتمان ایدئولوژیک خود می کند، گفتمانی که سعی می کند این سوژه ها را نه به عنوان پیامد و محصول ساختار معیوب اجتماعی، بلکه به سان استثنائی در دل قاعده قرائت کند، بدون مواجهه ای واقعی با تاریخچه و بستری که چنین سوژه هایی را قوام می دهد. و آنها را تا حد یک نوع سوژه ی استثنائی رخداد و تصادف تقلیل می دهد. این گفتمان ایدئولوژیک با مسکوت گذاشتن تاریخچه ی تروما، سعی در زیباشناسی کردن تروماست، و آفریدن لحظات نابی از این سوژه های تکین به همراه روایت های رنجشان، و تولید لذت افزوده از قبال آن. می توان گفت ماه عسل درحال ترومازدایی از تروما، یا آسیب زدایی از آسیب است. علیخانی یک تاجر است، تاجر رنج و اشک و تروما، سرمایه گذاری لیبیدویی ماه عسل بر روی زخمها و تروماها و اشک های واقعی است.
و هر چه قدر شدت این رنج ها و تروماها و اشک ها بیشتر باشد، لذت افزوده ی حاصل از آن نیز بیشتر می شود، لذتی که از علامت بیماری یا سمپتوم مان می بریم، انچه که باعث می شود ما با سوژه های علیخانی و این فضای تراژیک همذات پنداری بکنیم، سمپتوم و علامت بیماری مشترک همه ی ماست، بیماری ای که از خلال روایت تروماهای خودمان و مبادله ی آن، هسته ی ترومایی آن را بی اثر کرده و آن را در حد یک رنج و روایت زیباشناسانه تقلیل می دهیم، و اینگونه از بار امر واقعی نهفته در وضعیت موجود کاسته، تا همچنان به تداوم آن امید داشته باشیم.


#ماه_عسل
@Kajhnegaristan