🔶این فرضیه عجیب و در عین حال ساده چکیده‌ی شیوه قرائت لاکان از فروید است

🔶این فرضیه عجیب و در عین حال ساده چکیده ی شیوه قرائت لاکان از فروید است. فروید سه اصطلاح متمایز را [یکجا] برای تشریح عاملی به کار می‌برد که سوژه را وا می دارد که به شکلی اخلاقی عمل کند: او از "خود" آرمانی، آرمان- "خود" و ابرخود سخن می گوید. او اغلب این سه اصطلاح را با هم یکسان می شمرد: او بیشتر از اصطلاح Ichideal oder Idealich ( آرمان- "خود" یا خود آرمانی) استفاده می کند و عنوان فصل سوم رساله اش "خود" و "آن"، "خود" و "ابرخود" (آرمان-"خود") است. لاکان تمایزی دقیق میان این سه اصطلاح برقرار می‌سازد: "خود" آرمانی معادلی برای تصویر آرمانی شده ی سوژه از خویش است (طریقی که کاش آنگونه می بودم، کاش دیگران بودند که به من نگاه می کردند)؛ آرمان- "خود" عاملی است که تلاش من معطوف به تحت تاثیر قرار دادن نگاه او با تصویر "خود" است، همان دیگری بزرگ است که ناظر من است و وادارم می کند بهترین چیزم را فدا کنم، همان آرمانی که بر آنم دنبالش کنم و تحققش بخشم؛ و "ابرخود"، همین عامل در جنبه ی انتقام جو،سادیستی و مجازات کننده اش است. اصل ساختار دهنده و زیربنایی این سه اصطلاح آشکارا سه گانه ی لاکانی خیالی- نمادین- واقعی است: "خود" آرمانی امری خیالی است، همان چیزی که لاکان "دیگری کوچک" می نامد، همان تصویر مضاعف آرمانی شده "خود" من آرمان "خود" نمادین است، نقطه یا خصیصه و وجه ممیزه ی همسان سازی یا هویت‌یابی نمادین من یا همان نقطه یا خصیصه ای در دیگری بزرگ که من از آن نقطه یا بنا به آن خصلت، خویشتن را مشاهده (و داوری یا درک) می کنم؛ "ابر خود" امر "واقعی" است، عاملی بیرحم و سیری ناپذیر که مرا با مطالبات محال بمباران می‌کند و تلاشهای نافرجامم برای برآوردن آنها را به سخره می‌گیرد، عاملی که هر چه در چشم او گناهکارتر باشم بیشتر تلاش می کنم خواستها و اشتیاقات "گناه آلوم"را خاموش کنم و مطالبات او را برآورم. یکی از مثال های "ابر خود" در ناب ترین شکلش، شعار استالینیستی کلبی مسلکانه ی مشهوری است که در مورد افرادی گفته می‌شد که مدعی بی‌گناهی بودند: "هرچه بی گناه تر برای تیرباران شایسته تر."
آنچه از این تمایزات دقیق بر می آید، آن است که به زعم لاکان "ابرخود" "هیچ ربطی به وجدان اخلاقی ندارد، همانطور که الزام آور ترین مطالبات آن [یعنی "ابرخود"] با وجدان اخلاقی سرکاری ندارند": برعکس، "ابر خود" عاملی غیر اخلاقی است، داغ ننگ خیانت اخلاقی ما. پس کدام یک از آن دو عامل دیگر، عامل اخلاقی درخوری است؟ آیا ما هم باید مانند برخی از روانکاوان آمریکایی، با اتکا به قاعده مندی دو تایی و دوپهلوی فروید، آرمان - "خود" "خوب " (اعتدال جو-عقلانی،با محبت) را در برابر "ابرخورد" "بد" (غیرعقلانی- افراط کار، سنگدل، اضطراب آفرین) علم کنیم و از این طریق، سعی کنیم که بیمار از شر "ابرخورد" "بد" خلاص شود و از آرمان- "خود" "خوب" تبعیت کند؟ لاکان در برابر این راه حل ساده انگارانه می ایستد؛ چرا که برای او، تنها عامل در خور عامل چهارمی است که از فهرست سه گانه فروید خارج است، عاملی که گاهی لاکان از آن با عنوان "قانون میل" یاد می‌کند، عاملی که به شما میگوید همنوا با میلتان عمل کنید. در اینجا شکافی مهم و حیاتی وجود دارد شکافی میان این "قانون میل" و آرمان- "خود" (شبکه ی هنجارها و آرمان های اجتماعی- نمادینی که سوژه در خلال و از طریق آموزش و تربیت، درونی اش می سازد). از نظر لاکان، عامل ظاهراً خیرخواه آرمان- "خود" که ما را به رشد و بلوغ اخلاقی رهنمون می شود، ما را مجبور می سازد از طریق اختیار کردن مطالبات "معقول" نظام اجتماعی- نمادین موجود به "قانون میل" خیانت کنیم و بر خود که با احساس گناه مفرد پیوند خورده است صرفاً وارونه ضروری آرمان -"خود" است چراکه "ابرخود" فشاری طاقت‌فرسا بر ما وارد می‌سازد تا به "قانون میل" خیانت کنیم. [احساس] گناهی که تحت فشار "ابرخود" تجربه می کنیم، نه امری وهمی، که واقعی و بلفعل است -"تنها چیزی که ممکن است آدمی بدان خاطر گناهکار باشد ناشی از فراهم آوردن زمینه ای مرتبط با میل خویش است"، و از همین رو، [ خود همین] فشار "ابرخود" اثباتی بر این واقعیت است که ما در واقع به دلیل خیانت به میلمان گناهکاریم.


شهریاروقفی پور؛تلی از تصاویر شکسته؛آرمان-خود و "ابرخود" ص.114-113



@Kajhnegaristan