این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
ما بدون ترسیم خط در فکرمان، هرگز نمیتوانیم به خط بیاندیشیم؛ بدون رسم کردن دایره، نمیتوانیم به آن بیاندیشیم؛ بدون عمود گذاشتن سه
ما بدونِ ترسیمِ خط در فکرمان، هرگز نمیتوانیم به خط بیاندیشیم؛ بدون رسم کردنِ دایره، نمیتوانیم به آن بیاندیشیم؛ بدونِ عمود گذاشتنِ سه خط بر یکدیگر از یک نقطهی واحد، هرگز نمیتوانیم سه بُعدِ مکان را بازنمایی کنیم؛ و حتی اگر در جریانِ ترسیمِ یک خطِ مستقیم – که باید بازنماییِ مجازیِ زمان در خارج باشد – توجهِ خود را صرفاً به عملِ ترکیبِ کثرتی معطوف نکنیم که به وسیلهی آن، حسِ درونی را متوالیاً تعیین میکنیم و بدین طریق به توالیِ این تعینِ حسِ درونی توجه نکنیم، نمیتوانیم حتی به زمان نیز بیاندیشیم. حرکت به عنوانِ عملِ سوژه (نه به عنوانِ تعینِ یک اُبژه) و در نتیجه ترکیبِ کثرت در مکان، کاملاً مفهومِ توالی را نیز تولید میکند. بنابراین، فاهمه در حسِ درونی، پیشاپیش چنین همآمیزیای از کثرت را نمییابد، بلکه با متاثر ساختنِ حسِ درونی، این همآمیزی را تولید میکند... ما زمان را که هرچند به هیچ وجه اُبژهی شهودِ بیرونی نیست، به شیوهای دیگر نمیتوانیم بازنمایی کنیم، مگر به کمکِ تصویرِ یک خط – تا آنجا که آن را ترسیم کنیم – و بدونِ این شیوهی بازنمایی، ما به هیچ وجه نمیتوانیم وحدتِ مقیاس زمان را بشناسیم... اگر ما بپذیریم که اُبژهها را فقط تا آنجا میشناسیم که از خارج بر ما اثر میگذارند، پس در موردِ حسِ درونی باید اذعان کنیم که به وسیلهی آن، خود را فقط چنان شهود میکنیم که از درون به وسیلهی خودمان متاثر شدهایم؛ یعنی ما، تا آنجا که به شهودِ درونی مربوط است، سوژهمان را فقط به عنوانِ نمود میشناسیم، اما نه مطابق با آنچه فینفسه هست.
( #کانت، #نقد_عقل_محض، ترجمهی بهروز نظری، ویراستار: مهدی اردبیلی)
@Kajhnegaristan
ما نخست محتاجِ آنایم که بدانیم چگونه زمان را سامان میدهیم. به زعمِ دلوز، آن نوع از زمان که ما به تاریخ تبدیلش میکنیم، "وجود ندارد". در واقع ما فقط قادریم در زمانِ حال زندگی کنیم، در آن لحظهی بینهایت خُردی که گذشته را از آینده جدا میکند. چیزی به اسمِ گذشتهی واقعی که بتوانیم در درونِ آن دست به کندوکاو و سفر بزنیم، وجود ندارد. حتی خواندنِ دوبارهِی جملهی پیش نیز تجربهی کاملاً یکسانی به ما نمیدهد – ما به نحوی برگشتناپذیر متحول شدهایم، حتی طیِ همین مدت زمانِ مختصری که فرضاً طول میکشد تا الکترونِ یک مولکولِ ما، یک دورِ کامل بزند. حال که ما در آن نوع زمانِ خطی که در تصور داریم زندگی نمیکنیم، پس درونِ چه چیزی زندگی میکنیم و چرا زمان را به عنوانِ تصویرِ آن، خلق میکنیم؟
(دیمین ساتن، #ژیل_دلوز در قابی دیگر، زمان و سفر در تلویزیون، ترجمهی مجید پروانه پور)
@Kajhnegaristan