✍محمود بابااوغلی

✍محمود بابااوغلی
به بهانه درگذشت مهندس عباس امیرانتظام


انقلاب، شاید تنها پدیده اجتماعی است که وقایع و پیش آمدهای آن؛ خارج از تصورات و آرزوهای بازیگران اصلی و مردم انقلابی رقم می خورد. جمله معروف؛ "انقلاب فرزندان خود را می خورد"، دقیقا اشاره به این مساله دارد، که در فردای بیروزی انقلاب، تمامی جریان های سیاسی که بر علیه نظام حاکم، دوشادوش یکدیگر و در یک جبهه ی واحد مبارزه می کردند، اکنون هر یک خود را بالاتر از دیگری برای تسخیر خاکریزهای قدرت محق می دانند. عناصری همچون اختلافات نظری در خصوص چگونگی مدیریت سیاسی جامعه و همین طور، ادعای کثرت عددی پیروان هر یک از جریان های سیاسی پیشرو، در شکل گیری جریان حذف رقیبان نقش عمده ای دارند.
رمز موفقیت هر یک از گروه های انقلابی در قبضه کردن نهادهای سیاسی، به توانایی هر یک از آنها در اقناع افکار عمومی، به اضافه ی قدرت بسیج طرفداران خیابانی خود در اجرای نمایش قدرت بستگی دارد. و در همین راستاست که توسل به شیوه های اپورتونیستی و همچنین پوپولیستی، مهمترین عنصر راهگشا در خط پیروزی ست.
بستن اتهاماتی همچون جاسوسی و عامل بیگانه بودن، اشرافی گری یا طاغوتی بودن، انحراف از خط رهبری، رفاه طلبی و غیره، با هدف حذف رقیبان، روش هایی ست که در اکثر انقلاب ها مرسوم و متداول بوده است.
یکی از جرایم دانتون، که از رهبران انقلاب فرانسه بود، این بود که خوب خورده است و خوب زندگی کرده است. به قول خودش او را با فضیلت های منفی محاکمه می کردند.
معمولا طرف های چنین اتهاماتی در جو ملتهب و هیجانی زمان انقلاب، مورد شدیدترین مجازات ها نیز، قرار می گیرند. ولی چیزی نمی گذرد که رفتارهایی که زمانی سخت گیرانه ترین و بدترین اتهامات سیاسی برای تعدادی از رهبران انقلابی محسوب می شدند، مشابه همان ها در زمان استقرار نظام سیاسی بعد از انقلاب، به یک عرف دیپلماتیک و شیوه متداول در روابط بین الملل تغییر نام می دهند.
مرحوم امیرانتظام، بیست و هفت سال از عمر گرانبهای خود را به خاطر یک سری اتهاماتی از دست داد که هرگز به اثبات نرسیدند. یا حداقل چنین اتهاماتی را امروزه در ترمینولوژی علم سیاست، به بیگانه گرایی و انگ جاسوسی تعبیر نمی کنند. بسیاری را گمان بر این است که امیرانتظام چوب اندیشه های مترقیانه خود در پاسداری از اصول دموکراتیک را خورد، که عده ای سعی داشتند به جای شعارها و خواست های انقلابی مردم، یک سیستم کاملا تئوکراتیک را جایگزین نمایند.
امیر انتظام، بارها در مصاحبه های خود که با رسانه های مختلف انجام داد و در خاطرات
خود نیز که تحت عنوان آن سوی اتهام منتشر شده است؛ هیچگاه به آنچه بدان منتسب شده بود اعتراف نکرد و هر بار که در این مورد از وی سوال شد، اشک در چشمانش حلقه بست. برای یک شخصیت سیاسی ملی گرا، زخم هیچ اتهامی زهرآگین تر از نسبت خیانت به وطن و آرمان های آن نیست. امیر انتظام در این 27 سال تحمل حبس، هم از نظر روحی آسیب دید و هم از نظر جسمی و هم به لحاظ شخصیتی. جراحتی که در نتیجه یک تهمت و افتراء به شخصیت یک فرد ایجاد می شود، به راحتی و با گذشت زمان قابل ترمیم نیست. و آن فرد می بایست به طور مداوم بی گناهی خود را در برابر افکار عمومی به اثبات برساند. و حتی اگر مخالفان او نیز اجازه چنین کاری را به او بدهند و جامعه نیز به بیگناهی او اذعان نماید، باز هم دردهای ناشی از شلاق هویت مخدوش، روح و روان او را به صلابه خواهد کشید.
خوشبختانه امیر انتظام آنقدر مقاومت کرد و زنده ماند، تا دادخواست بیگناهی خود را در برابر عملکرد مدعیان وطن پرستی، پس از چهل سال به اثبات برساند.
اکنون روح او به دیار باقی شتافته است. تعدادی از عاملان رنج های او، بعد از گذشت سال ها با عذر به تقصیر به دیدارش شتافتند. و او چه سخاوتمندانه آنان را بخشید. بدان گونه که رسم بزرگان است. اینها شاید چیزی به نام آرامش وجدان برای خویش کسب کرده باشند، ولی هرگز قادر نخواهند بود عمر و آبروی به غارت رفته او را به وی باز گردانند.
روحش شاد و یادش ماندگار🌷

@Kajhnegaristan