بهنگام و نابهنگام:. ✍سیاوش طلایی زاده …🔶۱

بهنگام و نابهنگام:
✍سیاوش طلایی زاده


🔶۱. تاریخ چیزی جز تکرار ناکامی و یأس نیست اگر آن را حرکت ممتد، خطی و غیرقابل بازگشت به پیش بدانیم. در چنین شرایطی گذشته چیزی نیست جز مرحله بدوی و آغازینی که در نسبت با اکنون بی ارزش است. اما اکنون نیز با آینده همین نسبت را دارد. اکنون نسبت به گذشته از کمال بیشتری برخوردار است اما در قیاس با آینده فاقد هر گونه وجاهتی است. پس هر آنچه در جهان گذشته بوده و هر چه در عالم اکنون هست شر است. "چیز سخت و استواری است" که در زیر چرخ زمان "دود میشود و به هوا میرود". همواره چیز نوتری وجود دارد اما آن نیز لحظه گذرایی بیش نیست. چنین برداشتی از زمان خصلت هیستریک دارد زیرا ساختار هیستریک نیز در جستجوی کامل کردن میل دیگری است اما هرگز در این راه کامیاب نمیشود؛ هم خودش ناکام میشود و هم دیگری. از این رو لکان کوششهای علمی حقیقی را نه از جنس گفتمان دانشگاه که از سنخ کوششهای هیستریک میداند. دانشمند نیز میکوشد با کشف خود چرخه علم را کامل کند اما والاترین کشف علمی او در برابر مجموعه مجهولات جهان هیچ است.
ادبیات علمی-تخیلی از همین ناکامی برمیخیزد، وقتی چرخه تکرارشونده و یأس آمیز بی پایان علم در نهایت منجر به وقوع یک رخداد آخرالزمانی میشود: ویروسی در تمام شهر منتشر میشود، زامبیها شهر را تسخیر میکنند و... .

۲. زمان طبیعت نیز یأس آمیز است. چرخه تغییر فصل را به یاد آورید: بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار. تا کنون چند هزار بار این چرخه تکرار شده است؟ برای انسان گذشته که زندگیش با این طبیعت گره خورده بود شاید چرخه فصلها با کار و حیات او پیوند داشت و معانی ای که به آن طبیعت سخت می بخشید از تجربه زیسته او برآمده بود. برای انسان جدید اما این نظام دوری بی معناست و تنها از رهگذر دیدن با چشم انسان گذشته میتواند به این تکرار ملال آور، معنایی قابل تحمل ببخشد.

۳. زمان خطی و زمان دوری هر دو در یک چیز مشترکند: هر دو زمان امر بهنگامند. طبیعت جریان پایدار قابل پیش بینی بوده و هست. طلوع و غروبش، سردی و گرمیش و طولانی ترین و کوتاهترین روز و شبش را از پیش میشناسیم.
تاریخ خطی نیز چیزی جز چرخه گسترش یابنده سلطه نیست و مهار کردن هر آنچه غیرقابل مهار است: مهار طبیعت، بیماری و تحولات اجتماعی و اقتصادی. آرمان طبیعت سازگاری با تکرار است و آرمان تاریخ خطی سلطه بر جهان. سوژه طبیعت شبان است و سوژه تاریخ خطی حاکم. هر دو چشمان خود را بر امر نابهنگام بسته اند.

۴. نابهنگام نه متعلق به زمان خطی است و نه زمان دوری. غیرقابل پیش بینی است و غیرقابل کنترل. ناگهان ظاهر میشود و گسستی در تاریخ خطی به وجود می آورد. نه از جنس پیشرفت است و نه سازگاری؛ وقفه ای است در عالم که باعث کنده شدن آدم از وضعیت خود میشود. نابهنگام همیشه در لحظه اکنون رخ میدهد و زیر پای آدمی را خالی میکند و از این رو اضطراب آفرین است. نابهنگام از سنخ اتفاق است، از سنخ رخداد. ناگهان بر ما عارض میشود و حال را دگرگون میکند. در عرصه تاریخ، نابهنگام در قامت یک انقلاب ظاهر میشود، در قامت کنش فراگیر و رهایی بخشی که به کل چرخه تکرار شونده و یأس آمیز زمان خطی و زمان دوری پایان میدهد.
چشمان شبان نابهنگام را نمیبیند؛ او درگیر رمه است و هر صدایی برایش چون زوزه گرگها هراس آور است. گوشهای حاکم صدای نابهنگام را نمیشنود؛ او بنده تاج و تختش است.
نابهنگام زمان تهیدستان مأیوس است که گاهی سرخ میشوند و گاهی "جلیقه زرد" به تن میکنند.
شبان در جستجوی نجات رمه است، حاکم در جستجوی حفظ تاج و تخت است. مأیوسان تاریخ اما در جستجوی رستگاری همه هم سرنوشتان خود هستند.
آرمان نابهنگام رستگاری است و زمان آن زمان مسیحایی است.



@Kajhnegaristan