«روان زخم‌ها».. بعضی تجارب مرزهای روانی و قوای دفاعی آدم را از هم می‌پاشد

"روان زخم ها"

بعضی تجارب مرزهای روانی و قوای دفاعی آدم را از هم می پاشد. همچون یک شئی خارجی و یک جسم عفونی در جانت فرو می روند. جایی در درون گیر می کنند. زخمی چسبیده به تن می شوند. مثل بیگانه ای به تمام سرزمین آشنای زندگی ات سرایت می کنند. طوری که با خودت هم احساس غرابت می کنی. چنان غذای مسمومی هستند که دلت را درد می آورند ولی نمی توانی بالا بیاوری.

تجاربی مثل مرگ ناگهانی یک عزیز، خودکشی یک دوست، خیانت محبوب، ورشکستگی مطلق مالی، زوال خانوادگی، فروپاشی یک رابطه ی عاطفی و ... در مقابل چنین تجاربی راهی جز صبر نداری. چاره ای نداری جز اینکه طی زمان ذره ذره آنها را هظم و جذب کنی و در نهایت زوائدشان را بیرون بریزی. بایستی رد آسیب زای آنها را پاره پاره اندیشید، خورد، جذب و دفع کرد.

صلاح الدین اسمعیلی
رواندرمانگر

@Kajhnegaristan