این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
…می ۶۸ ظهور و فوران شدن در نابترین حالتش بود
...می ۶۸ ظهور و فوران ِ شدن در نابترین حالتش بود. این روزها مد شده است که ترسهای ناشی از انقلاب را محکوم کنند. این حرفها جدید نیست، رمانتیسم انگلیسیْ کرامول را همانگونه مینگرد که مردم امروز استالین را[۴]. میگویند نتیجۀ انقلابها بد است. ولی همواره دو چیز را با هم اشتباه میگیرند، اینکه انقلابها به لحاظ تاریخی به چه سرانجامی میرسند را با شدن ِانقلابی مردم اشتباه میگیرند. این دو چیز به دو دستۀ مختلف از مردم مربوط هستند. تنها امیدِ مردم به شدن ِ انقلابی است: تنها راه خلاصی از شرم یا واکنش دادنِ به آنچه قابل تحمل نیست.
پریمو لوی جایی توضیح میدهد - و این سخنش مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد- که کمپهای آلمان نازی «ما را از اینکه انسان هستیم» شرمنده میکرد. او میگوید منظور این نیست که چنانکه بعضی معتقد هستند ما همه مسئول نازیسم هستیم بلکه نازیسم همۀ ما را لکهدار کرده است؛ حتی بازماندههای آن کمپها، دست کم برای اینکه زنده بمانند، مجبور بودند با آنها سازش کنند. این شرمآور است که انسانهایی هستند که نازیست میشوند؛ همچنین شرم اینکه نمیتوانیم و نمیدانیم چگونه متوقفش کنیم؛ شرم سازش کردن با آن؛ همۀ این چیزهایی که پریمو لوی آن را «ناحیۀ خاکستری» مینامد وجود دارند؛ و حتی میتوانیم در شرایط واقعاً پیش پا افتاده نیز از انسان بودن خود شرم داشته باشیم: در برابر تخریب فاجعهبار ِاندیشه، در برابر سرگرمی، در برابر سخنرانی وزیر، در برابر شایعهپراکنی «آدمهای سرخوش». این یکی از محرکهای فلسفه است و همین است که فلسفه را سرتاسر سیاسی میکند.
در سرمایهداری فقط یکچیز جهانی است و آن بازار است. دولت جهانی وجود ندارد دقیقاً به این دلیل که یک بازار جهانی هست و این دولتها مراکز این بازار هستند، فروشگاههایش هستند. ولی بازار جهانیسازی و همگنسازی نمیکند بلکه تولیدکنندۀ عظیم ثروت و بدبختی است. نگرانی در خصوص حقوق بشر نباید باعث بشود تا «لذات» سرمایهداری آزاد را بستاییم، این لذات تنها بخشی از این پدیده هستند. هیچ دولت دموکراتیکی وجود ندارد که بدبختی انسانی پدید نیاورده و به اصل و اساس خود ضربه نزده باشد. بسیار شرمآور است که هیچ راهی برای حفظ دگرگونیها یا برانگیختن آنها، حتی درون خودمان، نداریم. اینکه بر سر هر گروهی چه میآید و جایگاهش در تاریخ چیست دغدغۀ[۵] همیشگی ما است. سابق بر این تصور میشد که آگاهی [طبقاتی] همۀ آن چیزی است که طبقۀ کارگر بدان نیازمند است، این تصویر امروزه منسوخ شده است.
ژیل دلوز/ مهم شدن انقلابی است
@Kajhnegaristan