در گفتمان است که قدرت و دانش به یکدیگر گره می‌خورند و از همین رو است که باید گفتمان را مجموعه‌ای از قطعات ناپیوسته در نظر گرفت که

در گفتمان است که قدرت و دانش به یکدیگر گره می‌خورند و از همین رو است که باید گفتمان را مجموعه‌ای از قطعات ناپیوسته در نظر گرفت که کارکرد تاکتیکی شان نه یک شکل است و نه ثابت. به عبارت دقیقتر، نباید جهانی از گفتمان را تصور کرد که میان گفتمان پذیرفته‌شده و گفتمان تحت سلطه تقسیم شده است؛ بلکه باید آن را کثرتی از عناصر گفتمانی در نظر گرفت که می‌توانند در استراتژی های گوناگون ایفای نقش کنند. همین آرایش است که باید بازسازی شود، آن هم به همراه چیزهای گفته‌شده و پنهان شده و گفته‌های ضروری و ممنوع در این ارایش، به همراه متغیرها و اثرهای متفاوت این آرایش بسته به گوینده، جایگاه قدرت او، و بافت نهادینه اش، همچنین به همراه جابجایی ها و استفاده مجدد این آرایش از عبارتهایی یکسان برای اهدافی متضاد.
گفتمانها نیز همانند سکوت ها برای همیشه تابع قدرت یا علیه آن نیستند. باید بازی پیچیده و متغیری را در نظر گرفت که در آن گفتمان می تواند هم ابزار و نتیجه قدرت باشد و هم مانع، سد، نقطه مقاومت و مبدائی برای یک استراتژی متضاد. گفتمان وسیله انتقال قدرت و مولد قدرت است؛ گفتمان قدرت را تقویت می¬کند، اما همچنین آن را تحلیل می برد، به خطر می اندازد، آسیب پذیر می کند و ممانعت از آن را امکانپذیر می کند. به همین ترتیب، سکوت و اختفا قدرت را در خود پناه می دهند و ممنوعیت های آن را تثبیت می کنند؛ اما همچنین چنگالهای قدرت را سست می کنند و تساهل هایی کم و بیش مبهم فراهم می آورند.

فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۱۷


@Kajhnegaristan