✍ حسام محمدی … «ما هیچ کاری را تمام نمی‌کنیم بلکه تنها آن را ناتمام رها می‌کنیم» … این ناتمامی گونه‌ای از بالقوه‌گی را درون آدمی ز

✍ حسام محمدی


"ما هیچ کاری را تمام نمی کنیم بلکه تنها آن را ناتمام رها می کنیم"... این ناتمامی گونه ای از بالقوه‌گی را درون آدمی زنده نگه می‌دارد... اصلاً ما خودمان هم ناتمام می‌مانیم، صحنه را ترک می‌کنیم، همچون آوایی که یکجا، بی مقدمه و به یکباره قطع می شود.. ما یک سمفونی ناتمامیم...
براستی چرا هیچ آوایی متعلق به ما انسان‌ها نیست، جیرجیرک‌ها صدای جیرجیر و اسب ها، شیهه ها را از برای خود دارند، اما ما همچنان در بی‌آوایی به سر می بریم، ما تماشاگرانِ دشتی پر مُلالیم، می دانیم که آدمی بی آواترینِ موجودات است... ما هرگز تمام نمی شویم، بلکه در بی‌آوایی ناتمام رها می شویم..
این بی آوایی در ناتمامی معنای خودش را نشان می دهد...تمامیتی که هرگز بدان نائل نخواهیم شد... گویی قرار نیست هیچ نقطه ای اتمام یک اندیشۀ تام باشد...
ایدۀ ناتمامی را آگامبن از بنیامین به عاریت می گیرد، آنجا که بنیامین تمامیت را مرگ بالقوه گی و توانمندی انسانی می خواند، جایی که یک نقطه بر پایان یک تفکر و اندیشه می انجامد، به زعم آگامبن هر اثر مقدمه ایست بر اثری که هرگز نوشته نشده و نوشته هم نخواهد شد...
ایدۀ ناتمامی در نظرگاه آگامبنی بیش از هرچیزی انسان را در ورطۀ "شدن" می اندازد، جایی که سیالیت در صیرورتِ خود بر بالقوه گی هر فعلی پای می فشارد...
هیچ اثری تمام نخواهد شد، لااقل برای آگامبن اینگونه است... هرچقدر او را بخوانید بازهم به تمامیتی از آگامبن دست نخواهید یافت، او تنها یک مقدمۀ در هم تنیده از شبکه ای از اندیشه هایی ست که مدام در "شدن" به سر می برند...
به زعم آگامبن طبیعت انسان نیمه تمام است، او هرگز به مثابۀ رخدادی به تمامیتش نخواهد رسید... "همه چیز در ما ناتمام می ماند، همچنان که ما در همه چیز ناتمام می مانیم"...


@Kajhnegaristan