این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
(۴)
(4)
این سه جنبه، که در جنبش دائمیاند را نزد آنتوان آرتو بهروشنی میتوان یافت: سقوط حروف در ترکیبزدایی از زبان مادری [...]؛ ادغامشان درون گرامری جدید یا نامهای جدید با اهمیتی نحوی، آفرینندگان یک زبان [...]؛ و سرانجام کلمات نَفَسی، مرز غیرنحویای که همۀ زبان بدان میل میکند. و حتی در مورد سِلین (نمیشود نگفت که) آن را عمیقاً احساس میکنیم: «سفر به پایان شب» یا ترکیبزدایی از زبان مادری؛ «مرگِ قسطی» با گرامر جدیدش بهعنوان زبانی درون زبان؛ و «باند گویگنول» با بانگ و جیغ معلقش بهمثابۀ حد زبان، بهمنزلۀ مکاشفات و طنین انفجاریاش. برای نوشتن، شاید لازم است زبان مادری شنیع و نفرتانگیز باشد، ولی فقط در اینصورت یک آفرینش نحوی میتواند نوعی زبان غریبه در آن تأسیس کند و زبان در مقام یک کل میتواند خارجش را نمایان سازد، فراتر از هر نحوی. ما گاهی به نویسندگان تبریک میگوییم، ولی آنها نیک آگاهاند که فرسنگها دور هستند از رسیدن به صیرورت، بسی دورتر از حدومرزی که برای خود قرار دادهاند، که بیوقفه از دستشان سُر میخورد و میلغزد. نوشتن نیز بدل شدن به چیزی است جز نویسنده. ویرجینیا ولف به کسانی که میپرسند ادبیات چیست، پاسخ میدهد: با چه کسی دارید از ادبیات حرف میزنید؟ نویسنده درباره آن حرف نمیزند، بلکه مشغول کار دیگری است.
اگر این معیار را لحاظ کنیم، میتوانیم ببینیم که در میان همۀ آنهایی که با هدفی ادبی کتاب مینویسند، حتی در میان دیوانگان، اندکاند کسانی که بتوان نویسندهشان نامید.
پایان
@Kajhnegaristan