چشم در چشم اسپینوزا. سیداشکان خطیبی

#یادداشت
چشم در چشم اسپینوزا
سیداشکان خطیبی

نه آن‌کس که می‌داند ماجرا چیست و باز با قهرمان‌بازی‌های سریال پایتخت همدلی می‌کند و از پیروزی‌شان دلشاد می‌شود، و نه آن که نفسی از سر غرور می‌کشد هنگامی که بر پرده می‌بیند جوانی را که از سوداگرانِ تن‌فروشی انتقام گرفته است( آنطور که از فیلمِ ندیدۀ لاتاری دستگیرم شده)، و نه هیچ‌کس دیگر در موقعیت مشابه دیگر نباید از دلشادی و غرور خود شرمزده باشد: پیروزی آنجا که با هستی آدمی و دار و ندار او درمی‌افتند، هم مایۀ دلشادی است و هم مایۀ غرور. نه شرمزدگی، نه سرزنش؛ هیچ‌کدام. اما مسأله این نیست.
چنانکه اسپینوزا ساخته و ژیل دلوز پرداخته است، میان مورال morale و اتیک éthique (که ما هر دو را "اخلاق" خوانده‌ایم) تفاوتی هست. مورال، بر پایۀ مفهومی سلسله‌مراتبی از هستی، نظامی از داوری است که آورده‌اش این است: اگر در فلان موقعیت بودی، چنین و چنان رفتار کن؛ هنگام خشمگینی، خشم را فروبخور. اما اتیک چنین نیست. اتیک قاعدۀ عمل در فلان یا بهمان موقعیت را به دست نمی‌دهد؛ آنچه اتیک می‌آموزد این است که موقعیت‌ها ناگزیر به نتایج مشخص منجر می‌شوند. از منظر اتیک، ناسزا شنیدن همان و خشمگین شدن همان. در اتیک چنین نسبتی چندان طبیعی است که رُستن درخت زیتون از دانۀ زیتون. از منظر اتیک پیداست که اگر کسی ناسزا بشنود، هرچقدر هم در گوش او مورال خوانده باشند، خشمگین خواهد شد؛ مسألۀ اتیک این است که چگونه باید عمل کرد تا هرچه کمتر در معرض کسانی بود که ناسزا می‌گویند.
آری نبرد چون درگرفت، راهی جز جنگیدن نیست؛ و پیروزی در جنگ، کامکاری است. در این‌ها سخنی نیست. سخن دربارۀ پیش از جنگ است؛ دربارۀ درست و نادرست نه از منظر "اخلاق"، بلکه از منظر "اتیک". پیروزی بر آنان که سپاهیان مرگ یا بازرگانان زندگی‌اند، دلشادی و غرور دارد؛ اما نه چنان که این پیروزی، خود اگر مسلم هم باشد، بتواند پیشاپیش جوازِ ایستادن بر گذرگاه مرگ و تباهی را صادر کند. این سوال اسپینوزاست: آیا گذرگاهی دیگر در میان بود که بتواند به این نبرد، به این درافتادن با تباهی ختم نشود؟ آیا می‌شد چنان بود که به اینجا نرسید؟
پاسخ هرچه باشد، برای نازش یا سرزنش، باید ابتدا چشم در چشم اسپینوزا دوخت و جوابِ او را داد.
فروردین ۹۷


@Kajhnegaristan