انگشت شست پا / ژرژ باتای.. ترجمه سارا خادمی

انگشت شست پا / ژرژ باتای

ترجمه سارا خادمی



انگشت شست پا انسانی ترین عضو بدن انسان است، بدین معنا که [به جر شست پا] هیچ عنصر دیگری در بدن انسان وجود ندارد که از عناصر متناظر میمون های انسان نما مانند شامپانزه، گوریل، اورانگوتان، یا گیبون متمایز شده باشد. این مساله ناشی از این واقعیت است که میمون ساکن درخت است، درحالیکه انسان بدون اینکه از شاخه ها آویزان شود روی زمین راه می رود. او خودش به یک درخت بدل شده است. به عبارت دیگر او خود را همچون درخت صاف در آسمان نگه می دارد، و این امر برای هرچه زیباتر بودن صحت و سقم نعوذ اوست. علاوه بر این، کارکرد پای انسان مبتنی است بر ارائه یک بنیان محکم و استوار برای راست ایستادن انسانی که چنین سربلند و متکبر است (انگشت شست پا، به عنوان عاملی برای توقف آویزان شدن از شاخه ها، بر روی زمین در همان سطح همچون دیگر انگشتان پا عمل می کند).

اما هرچقدر پا، در راست ایستادن انسان نقش داشته باشد، انسان، کسی که سری نورانی دارد، یا به عبارت دیگر، سری که به سوی آسمان ها و چیزهای ملکوتی بلند می شود، به بهانه ی این که این پا از گل و کثافت است، آن را به عنوان امری فرومایه می بیند، همچون آب دهان.

هرچند داخل بدن، خون به نسبتی برابر از بالا به پائین و از پائین به بالا جریان دارد، گرایشی مبنی بر این وجود دارد که [خون] خودش ذهن و بدن را تعالی می بخشد، و حیات انسانی به اشتباه به مثابه ی تعالی نگریسته می شود. تقسیم جهان به دوزخِ زیرزمینی و ملکوتِ کاملاً مطلق، یک مفهوم ماندگار است، از سویی اصول گل آلود و تاریکی بودن شیطان به اندازه ی فضای نورانی و ملکوتی، اصولی خوب و سودمنداند: پاهایشان که در لجن و کثافت اما سرهایشان کمابیش در نور است. انسان ها لجوجانه تصور می کنند روندی وجود دارد که به طور دائمی آنها را تعالی می بخشد، و هرگز آنها را به حیز مطلق باز نمی گرداند. حیات انسانی در حقیقت، مستلزم خشم مواجه با خود به مثابه ی حرکت به سمت جلو و عقب است که از مدفوع به امر ایده آل و از امر ایده آل به مدفوع [در نوسان است] – خشمی که بی تردید معطوف به اندامی می شود که به اندازه ی پا شرم آور و حقیر است.

پای انسان معمولاً در معرض شکنجه های مضحک و عجیبی است که آن را از ریخت انداخته و بدان آسیب می رساند. پا به طرز احمقانه ای محکوم به میخچه، پینه، و قوز شست پا است، و اگر کسی همچنین نحوه ی بیانی را مدنظر قرار دهد که اکنون رو به نابودی است، برای نشان دادن تهوع آورترین پلیدی ها، روستاییان از این عبارت استفاده می کردند «دستان او به اندازه پاهایش کثیف است»، حال آنکه واقعیت تمامی جوامع انسانی، در قرن هفدهم دیگر اینگونه باقی نماند.

راز وحشت انسان از پای خود یکی از توجیهات تمایل به پنهان نمودن اندازه ی طول و فرم آن تا جایی که امکان دارد است. پاشنه با ارتفاع بیشتر یا کمتر و نگرانی نسبت به خصوصیت پائین و صاف وتخت بودن آن امری است که به جنسیت بستگی دارد.

وانگهی، این نگرانی اغلب با تشویش جنسی اشتباه می شود، این امر به خصوص در میان چینی ها به چشم می خورد، که دست به آتروفی پاهای زنان زدند و اینگونه بعدِ آن، پاها در افراطی ترین نقطه ی انحراف قرار گرفت. همسران چینی ها نیز نمی بایست به پاهای برهنه ی زنان خود نگاه کنند، و به طور کلی نگریستن به پاهای زنان امری نادرست و غیراخلاقی محسوب می شد. اقرارگیرندگان کاتولیک، با تطبیق دادن خود با این انحراف از توبه کنندگان چینی می پرسیدند که «آیا آنها به پاهای زنان نگاه نکرده اند.»

مشابه این انحراف در میان ترک ها (ترک های ولگا، ترک های مرکزی آسیا) یافت شده است، آنها بر این باورند که نشان دادن پاهای برهنه ی خود امری غیراخلاقی است و حتا هنگام رفتن به بستر نیز جوراب های ساق بلند می پوشند.

هیچ امر مشابهی را نمی توان از دوران کلاسیک نام برد (به جر استفاده از کفش های با پاشنه های بسیار بلند در تراژدی ها). بیشتر زنان شوهردار مقدس مآب رومی به طور مداوم اجازه می دادند که انگشتان برهنه شان دیده شود. به عبارت دیگر، شرم در ارتباط پاها به طور فزاینده ای در دوران مدرن گسترش یافت و تنها در قرن نوزدهم بود که رو به نابودی رفت. ام. سالومون ریناخ به تفصیل به بررسی گسترش این امر در مقاله ای با عنوان «پاهای شرم زده» Pieds pudiques پرداخت و به نقش اسپانیا، جایی که پاهای زنان ابژه ی هراس انگیزترین نگرانی ها و تمایلات و به دنبال آن دلایل جرایم بود، پرداخت. واقعیت ساده ی اجازه ی دیده شدن پاهای کفش پوشیده و بیرون آمدن آن از زیر دامن، به مثابه ی امری ناپسند تلقی می شد. تحت هیچ شرایطی امکان لمس پاهای زنان وجود نداشت، این عدم امکان از سایر ممنوعیت ها مهم تر است. البته پاهای ملکه ابژه ی هراس انگیزترین ممنوعیت بود. براین اساس، طبق نظر مادام دآلنو ، تعدادی از ویلامدیانا ها، که عاشق ملکه الیزابت بودند، به
@Kajhnegaristan