برخلاف فلسفه‌ای که از آسمان به زمین هبوط می‌کند، موضوع بر سر عروج آن از زمین به آسمان است

برخلاف فلسفه ای که از آسمان به زمین هبوط می‌کند، موضوع بر سر عروج آن از زمین به آسمان است. یعنی آغاز نه از آنچه انسانها می‌گویند، می‌پندارند، تصوّر می‌کنند و نه آنگونه که درباره ی آن حکایت می شود، اندیشیده، پنداشته و تصوّر می شود تا به انسان های ذیجسد رسیده شود، بلکه آغاز از انسان های واقعی، فعال و بر زمینه ی فرایند - حیات واقعی آنان است که تکامل بازتاب ها و پژواک های ایدئولوژیکی این فرایند را به ثبوت می رساند...
به این ترتیب اخلاقیات، مذهب، مابعدالطبیعه و تمامی دیگر ایدئولوژی ها، همچنین اشکال آگاهی مطابق با آنها، دیگر ظاهر مستقل خود را حفظ نمی کنند، اینها فاقد هرگونه تاریخ و تکامل اند؛ اما انسان ها با تکامل تولید و مناسبات مادی شان همراه با این، جهان واقعی خود، تفکر و فرآورده‌های خود را نیز تغییر می دهند. این شعور [ آگاهی ] نیست که تعیین کننده وجود است، بلکه وجود است که شعور را تعیین می‌کند. نقطه ی عزیمت برای نخستین نحوه ی برخورد، همانا شعوری است که به مثابه فرد زنده در نظر گرفته می شود؛ و برای دومین نحوه ی برخورد که ما را با حیات واقعی سازگار می سازد، خود افراد واقعی زنده اند، و شعور به طور ساده به مثابه شعور آنان در نظر گرفته می شود.
این نحوه برخورد عادی از مقدمات نیست، همانا از مقدمات واقعی منشأ می‌گیرد و آنی از آن روی برنمی‌تابد. موجبات و مقدمات آن انسان‌ها هستند، انسانهایی نه در هیچ گونه انزوا و ثبات خیالی، بلکه در فرایند تکامل واقعی و از لحاظ آمپیریک* محسوس و در تحت مناسباتی معین. به مجرد اینکه این فرایند فعال - حیاتی توصیف گشت، تاریخ دیگر مجموعه‌ای از فاکت های مرده نیست، آنگونه که برای آمپیریست ها ( فاکت های انتزائی است )، یا فعالیت موهومیِ موضوعات تخیلی، آنگونه که نزد ایدئالیست ها است.
در جایی که اندیشه بافی پایان می‌یابد، در آنجا حیات واقعی شروع می‌شود و در نتیجه علم واقعی و ایجابی، تشریح فعالیت عملی و فرایند تکامل انسان ها آغاز می گردد. قافیه بافی های پوچ درباره ی شعور پایان می یابد و دانش واقعی می بایست جای آنها را بگیرد...

ایدئولوژی آلمانی - کارل مارکس، فردریش انگلس - بازگردان: تیرداد نیکی


* پیروان حس گرایی


@Kajhnegaristan