چه دیر! چه زود! (نگاهی به کتاب «نوشتار و تفاوت» اثر ژاک دریدا)

چه دیر! چه زود! (نگاهی به کتاب «نوشتار و تفاوت» اثر ژاک دریدا)
✍ نیما پرژام


انتشار کتاب «نوشتار و تفاوت» دریدا با ترجمه یکی از مترجمان کاربلد و خوشنام البته خبر خوبی برای دوستداران دریداست. این کتاب خواندنی حاوی نخستین متونی است که دریدا نوشته، متونی که در آنها با آثار متفکران، شاعران و هنرمندانی نظیر فوکو، دکارت، لویناس، هگل، فروید، لوی استروس، باتای، ادموند ژابس، آرتو و ... درگیر می‌شود و آرام‌آرام سبک فارغ‌البال و ریزبینانه خود را می‌آفریند و پرورش می‌دهد، سبکی که به تحقق غایی سنتی می‌ماند که نیچه «آهسته‌‌خوانی» می‌نامید. شاید نکاتی که دریدا اندک‌زمانی پس از نگارش این متون مطرح می‌کند گواهی از همین فرایند آفریدن و پرورش‌دادن یک پروژه فلسفی است. در مقدمه مترجم می‌خوانیم «دریدا در یادداشت کوتاهی که در پایان کتاب آمده است (دسامبر 1966) دو نکته را روشن می‌کند: نخست اینکه در آن تاریخ که هنوز زمان چندانی از نگارش این متون نمی‌گذرد با آنها فاصله‌ای نامساوی دارد، و دیگر اینکه هرچند تبدیل این متون به یک نظام به کمک نوعی «دوختن» غیرممکن نبوده است اما با «کوک‌زدن» هم می‌توان میان آنها پیوندهای معنی‌داری برقرار نمود.» ازاین‌روست که چه‌بسا ادعای مترجم در مقدمه کتاب «طبیعی» به نظر می‌رسد: «این کتاب مدخل طبیعی دریداست».
اما خبر خوب انتشار این کتاب (احتمالاً مثل هر خبر خوش دیگری) پرسش‌برانگیز هم هست. مثلاً انتخاب دریدا با توجه به ترجمه‌های پیشین این مترجم قدری دور از ذهن و غافلگیرکننده است، از سوی دیگر این انتخاب در شرایطی که به نظر می‌رسد دوران رونق بازی‌های زبانی در فلسفه (یعنی آنچه اغلب در گفت‌و‌گوها به «دریدابازی» تعبیر می‌شود!) به‌سر رسیده است چندان بدیهی یا «طبیعی» به نظر نمی‌رسد. افزون بر این مترجم خود به یک نابهنگامی اساسی‌تر نیز اشاره می‌کند. به زعم او، این متن‌ها «برای خواننده‌ای که در جو فکری دهه‌های میانی قرن بیستم نزیسته باشد» دشوار «و گاه بسیار دشوار» است چراکه «پیکره این متن‌ها سراسر از آن آب‌و‌هوا متأثر است» آن هم در شرایطی که «خود دریدا در اغلب موارد فرهیختگی خواننده و آگاهی او از محل نزاع را مسلم می‌گیرد.» پس چرا دریدا؟ چرا اکنون؟ چرا این کتاب دریدا؟ .....
متن کامل مقاله را در پی دی اف زیر مطالعه بفرمایید 👇

@Kajhnegaristan