تبارشناسی نه فقط تأویل، بلکه ارزیابی نیز می‌کند. اما ابژه خودش نیروست، بیان یک نیرو

تبارشناسی نه فقط تأویل، بلکه ارزیابی نیز می‌کند. تاکنون همه چیز را چنان بیان کرده‌ایم که گویی نیروهایِ متفاوت بر سرِ ابژه‌ای کمابیش لخت با یکدیگر می‌جنگند و جایِ یکدیگر را می‌گیرند. اما ابژه خودش نیروست، بیانِ یک نیرو. هم از این روست که میان ابژه و نیرویی که آن را به تصرف در می‌آورد، قرابتی کمتر یا بیشتر وجود دارد. ابژه یا پدیده‌ای وجود ندارد که پیشاپیش به تصرف در نیامده باشد، زیرا ابژه فی‌نفسه نه یک نمود، بلکه پدیدارشدگیِ یک نیروست. بنابراین، هر نیرو در نسبتی اساسی با نیرویی دیگر است. وجودِ نیرو جمع است؛ اندیشیدن به نیرو در حالت مفرد کاملاً محال است. هر نیرو استیلاست، اما در عینِ حال ابژه‌ای است که استیلا بر آن اعمال می‌شود. اصلِ بنیادینِ فلسفه‌ی طبیعت نزدِ نیچه چنین است: کثرتی از نیروهای کنش‌گر و کنش پذیر در فاصله، و فاصله، عنصرِ تفاوتگذاری است که هر نیرو در بر دارد و به واسطه‌ی آن با نیروهایِ دیگر در نسبت است. نقدِ اتم‌باوری را بر اساس این اصل باید فهمید. این نقد عبارت است از نشان دادنِ این که اتم‌باوری تلاشی است برای نسبت دادنِ کثرت و فاصله‌ی ذاتی به ماده که در واقع فقط به نیرو تعلق دارد. فقط نیروست که هستی‌اش نسبت یافتن با نیرویی دیگر است. همانگونه که مارکس به هنگام تفسیر اتم‌باوری می‌گوید: «اتم‌ها یگانه ابژه‌ی خودشان هستند، و فقط با خودشان نسبت توانند یافت...» اما پرسش این است که آیا انگاره‌ی اتم در ذاتِ خود قادر به تبیینِ این رابطه‌ی ذاتی که به آن نسبت می‌دهیم هست؟ این مفهوم انسجام نمی‌یابد مگر در صورتی که به جای اتم به نیرو بیاندیشیم. زیرا انگاره‌ی اتم فی‌نفسه نمی‌تواند تفاوتِ ضروری برای تعیین چنین نسبتی را، یعنی تفاوت در ذات و بر طبقِ ذات را در بر داشته باشد. بنابراین اتم‌باوری نقابی است برای نیروباوریِ در حالِ تولد.

( #ژیل_دلوز ؛ #نیچه_و_فلسفه ؛ بخش یک ؛ فلسفه‌ی خواست ؛ ترجمه‌ی عادل مشایخی)


@Kajhnegaristan