داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ داستانهای باورنکردنی: دیدار با موجودات فضایی. حسام حیدری | بی قانون
✅ داستانهای باورنکردنی: دیدار با موجودات فضایی
حسام حیدری | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
اولین تلاشها برای کشف این حقیقت که آیا موجودات فضایی وجود دارند یا نه با متیو مرگان و گروهی از محققان دانشگاه نیویورک جنوب شروع شد که میخواستند بفهمند فضاییها چند بار در طول روز از نخ دندان استفاده میکنند و آیا نخ دندان آنها فلوراید دارد یا نه. این پروژه مخفیانه که به اسم «DF3S» (مخفف دهان فضاییها را سه بار مسواک میکنیم) معروف شد، برای اولین بار از روی بسیاری از ناشناختهها در مورد موجودات فضایی پرده برداشت.
متیو مرگان که به عنوان مسئول گروه نقش بزرگی در تحقیقات داشت، خود یک بار موفق شد که با چند فضایی ارتباط گرفته و از نزدیک گفتوگو کند. این ماجرا در پنج ژانویه 1989 و زمانی که متیو برای استراحت به پارک پشت دانشگاه رفته بوده اتفاق افتاد. متیو میگوید: «پشت پارک چشمم به چند تا آدم افتاد که قیافههاشون خیلی عجیب بود. لاغر بودن و زیر چشمشون گود رفته بود و داشتن یه کارهای عجیب و غریبی انجام میدادن. خیلی کنجکاو شدم و رفتم جلو و به یکیشون گفتم: «دارید چیکار میکنید؟» گفت: «میخوایم بریم فضا» و اونجا بود که من از خلال حرفهاش این نکته رو بیرون کشیدم که اونا میخوان برن فضا و حتما آدم فضایی هستند». متیو که پس از آن شب دیگر آن متیو همیشگی نشد؛ در مقالاتش بسیار از ميهماننوازی و تعارف زدنهای آدم فضاییها تعریف کرده و مینویسد: «اون شب منم یه سر با اونا رفتم فضا. واقعا حال داد و عالی بود. تازه فهمیدم که یه عمر الکی تو دانشگاه رو مسائل تئوریک کار کردم و باید بیشتر به مباحث عملی بپردازم».
میتو مرگان که بعد از آن به متیو عملی معروف شد در یکی از کتابهایش به نام «شبی در محفل دوستان» توصیفات کاملی از آدم فضاییها شرح میدهد. یکی از بامزهترین کشفهای او این است که آدم فضاییها «سین» را «شین» تلفظ میکنند که واقعا موضوع بامزه و جذابی است.
ماجرای عجیب دیگر در مورد ارتباط با فضاییها برای خانم ماریا والورده اتفاق افتاده است. او که برای بین التعطیلین به ویلای خود در شمال مادرید رفته بوده، با یک بشقاب پرنده روبهرو میشود. ماریا ماجرای آن شب را اینگونه تعریف میکند:«من اون شب نشسته بودم و داشتم برای خودم میوه میخوردم. نمیدونم شما معمولا برای کی میوه میخورید ولی من همیشه برای خودم میوه میخورم. یکدفعه یه نوری پشت پنجره دیدم. اولش خیلی ترسیدم چون فکر کردم بچه همسایه است که باز داره با چراغ قوه بازی میکنه ولی وقتی دیدم چیز خاصی نیست و یه بشقاب پرنده تو آسمونه خیالم راحت شد. بشقاب پرنده خیلی عجیب بود چون از همون بشقاب گل سرخیها بود که مامانم سر جهیزیهام گرفته بود و یکیش لبپر شده بود. رفتم بیرون که خواهش کنم بشقاب رو بگیرم که دستم کامل شه ولی یکدفعه یه صدای عجیبی از تو بشقاب پرنده بلند شد. صدا واقعا ترسناک بود و اسم من رو صدا میزد: «ماریا یک، ماریا دو، ماریا سه، ماریا دنده به دنده، ماریا بشقاب پرنده، ماریا چرا نمیخنده؟» من واقعا از شنیدن این شعر خوشحال شدم و اشک تو چشمام جمع شد. بعد با بشقاب پرنده یه سلفی گرفتیم و اونا رفتن.
آیا این داستانها واقعی است؟
آیا متیو واقعا آن شب به فضا رفته است؟ متاع او چه بوده است؟
آیا ماریا واقعا در آن شب یک بشقاب پرنده دیده است؟ پس چرا عکس آن را استوری نکرده است؟
به این سوالات و بسیاری از سوالات دیگر هیچ وقت پاسخ داده نشد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon