داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ سرویس امنیتی. آرزو درزی | بی قانون
✅ سرويس امنيتی
آرزو درزی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
واقعا آن روز برایم سوال بود که چرا راننده سرویسمان با من آنطور برخورد کرد. روز اول سال تحصیلی بود. چندتايی توی سرویس مدرسه چپيده بودیم و داشتیم به خانه برمیگشتیم که تلفن همراه آقای راننده زنگ خورد. انگشتش را به حالت مرموزی گذاشت روی هندزفری بلوتوثی که به گوشش زده بود و بعد از چند ثانیه گفت: «چشم خانوم». با خونسردی و یک لبخند ترسناک از توی آینه نگاهی به من کرد، سرعتش را کم کرد و با یک حرکت سریع فرمان کنار خیابان ایستاد و به من گفت که پیاده شوم. فکر کردم که حتما هنوز مسیر را بلد نیست، بنابراین با مهربانی به او گوشزد کردم که هنوز به خانهمان نرسیدهایم اما او با عصبانیت تکرار کرد که سریعتر از ماشین او گورم را گم کنم وگرنه جور دیگری برخورد میکند؛ بنابراین من سریع گورم را از ماشینش گم کردم بیرون و گوشه خیابان منتظر تاکسی ایستادم.
فردای آن روز هم با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به مدرسه رفتم و سریع به قصد شکایت از رفتار زشت آقای راننده وارد دفتر خانوم ناظم شدم. تا شروع به حرف زدن کردم، فهمیدم که او در جریان همه چیز قرار دارد. آن «خانوم» که دستور پایین انداختن من وسط راه را صادر کرده بود، خانوم ناظم بود. نمیفهمیدم چرا، احساس میکردم اسیر یک باند مخوف شدهام که دختران جوان را وسط راه از سرویسهایشان پیاده میکند.
خانوم ناظم که چهره بهتزده من را دید، گفت که خودم را جمع کنم و اینقدر قیافه مظلوم به خودم نگیرم چون همه چیز تقصیر خودم است. ماجرا از این قرار بود که روز حادثه، بعد از اینکه سوار شده و راه افتاده بودیم، خانوم ناظم دخلش را چک کرده و متوجه شده بود که من هنوز پول سرویس را ندادهام. بنابراین فوری تلفن را برداشته و دستور داده بود من را از ماشين بيرون بیندازند و اگر لازم شد به زور متوسل شوند حواسشان باشد آسيب جدی نبينم.
تقصیر خودم بود. پول سرویس را همراهم آورده بودم اما یادم رفته بود تحویل دهم، بنابراین فرآیند ثبت نام کامل نشده بود. بعد از آن اتفاق هم تصمیم گرفتم از سرویس استفاده نکنم چون از رانندهاش خاطره خوبی نداشتم.
چند روز بعد خانوم ناظم من را صدا کرد توی دفتر و گفت: «اون روز که راننده وسط راه پیادهات کرد رو یادته؟» خیلی مهربان شده بود، حدس زدم که میخواهد به خاطر رفتار آن روزِ خودش و آقای راننده از من عذر خواهی کند. من هم لبخند زدم و گفتم: «بله خانوم، یادمه» لبخندش عمیقتر شد و نگاه مهربان و پرسشگرش را به من دوخت و گفت: «هزینه اون نصف مسیری که اون روز از سرویس استفاده کردی رو کی تسویه میکنی گلم؟»
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon