✅ کن یو اسپیک طفلکی؟. علیرضا کاردار | بی قانون

✅ کن یو اسپیک طفلکی؟
علیرضا کاردار | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

«نیریش و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» اولش تلخند و تهش شیرین.
«میل» دنبال جای پارک می‌گشت. «نیریش» می‌گفت جنگ‌ جهانی بعدی سر جای پارک خواهد بود ولی میل با اینکه نصف عمر رانندگی‌اش را دنبال جای پارک می‌گشت (البته دلیل اصلی گشتنش فس فس کردنش هنگام پارک کردن بود. حتی اگر وسط بیابان هم یک جای پارک بهش می‌دادی، آن‌قدر طولش می‌داد و با احتیاط دنده عقب می‌گرفت و دیر فرمان را می‌شکاند که یک پراید از راه می‌رسید و پارک می‌کرد و می‌رفت)، معتقد بود جنگ‌جهانی بعدی سر آب، بعدی‌اش سر این که چه کسی رخت‌ها را از روی بند جمع کند و جنگ بعدی‌اش برای لایک و فالوئر بیشتر راه خواهد افتاد. بالاخره میل با کمک نیریش و راه دادن همه ماشین‌های توی خیابان، توانست ماشین را پارک کند و قفل‌های فرمان و پدال و دزدگیر و قطع کن را بزند و 10 بار چک کند و بعد در حالی که هر 30ثانیه یک‌بار برمی‌گشت به ماشین نگاه می‌کرد، بروند سمت بازار.
خرید خاصی نداشتند ولی همیشه وقتی خرید خاصی نداشته‌اند، چیز بیشتری خریده‌اند. پشت ویترین‌ها آب از لب و لوچه نیریش راه افتاده بود و میل سعی می‌کرد تعداد صفرها را بشمارد و ریال و تومان کند که یک نفر روی شانه‌اش زد. قبل از اینکه برگردد، اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که شاید در ماشین باز مانده یا ماشین را دزد زده یا جای خلافی پارک کرده و پلیس با جرثقیل آمده ماشین را به پارکینگ ببرد یا... سرانجام برگشت و دید پسر جوانی با قیافه خارجی گوشی‌اش را به سمتش گرفته است. داشت آماده می‌شد به این فکر کند که شاید طرف با ماشین از خارج آمده و چون با دست فرمان ما آشنا نیست، مالیده به گلگیر و حالا عکس صحنه را نشان می‌دهد و می‌خواهد رضایت بگیرد و به هیچ عنوان رضایت نخواهد داد که طرف گفت: «اکسکیوز می، کن یو @^&+%$#*!؟» فقط تا کن یو را بلد بود و بقیه را نفهمید. نیریش به دادش رسید و با مرد خارجی صحبت کرد و مرد هم خوشحال چندباری تنکس تنکس کرد و رفت.
میل پرسید: «چی می‌گفت؟» نیریش با افتخار گفت: «طفلکی آدرس می‌خواست». میل با طعنه گفت: «دستت درد نکنه کار طفلکی رو راه انداختی!». نیریش خنديد و وسط خیابان یک نیشگون از لپ میل گرفت. میل سرخ شد و با خجالت اطراف را نگاه کرد و گفت: «اگه تو دبیرستان سر کلاس زبان صدای اردک در نمی‌آوردیم، الان منم میتونستم کار طفلکی‌ها رو راه بندازم!». نیریش دست میل را گرفت و به آن سمت بازار رفتند و گفت: «نه که خیلی زبان مدرسه‌ها به کارمون میاد! اینا رو مدیون اون سریال دیدن‌هایی هستم که تو هی غر می‌زنی اینا چیه؟!» میل گفت: «حالا قراره زبان روسی رو هم تو مدرسه‌ها آموزش بدن، کاش می‌شد دوباره برم مدرسه». نیریش خندید و گفت: «اون که خیلی خوبه، کار طفلکی‌های روس رو میتونی راه بندازی!».
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon