داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ دخترِ کوکب خانم. افسانه جهرمیان | بی قانون
✅ دخترِ کوکب خانم
افسانه جهرمیان | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
کوکب خانم حالا دیگر پا به سن گذاشته و خیلی مثل آن سالها حوصله ندارد زن کدبانو و نمونهای باشد. اما بالاخره ژن خوب همه جا هست و کار خودش را میکند. مثلا همین شهره، دختر آخری کوکب خانم؛ در کمالات چیزی از مادرش کم ندارد.
شهره جان مثل مادرش از هر انگشتش یک هنر میپاشد اما متاسفانه فرصتش را ندارد که به کسی حتی قطرهای از این دریای هنرش را نشان دهد. بنده خدا تا بود که دنبال کنکور و دانشگاه رفتن بود و فرصت مانیکور، پدیکور هم نداشت چه برسد به ملیلهدوزی. بعدش هم که به خودش آمد و لیسانس گرفت و دید ای بابا لیسانس را که لبو فروش سر کوچه هم دارد. پس وارد دور دوم رقابتهای کنکوری شد و ارشدش را هم فیالفور گرفت. البته بین این لیسانسها و فوق لیسانسها، گواهی نامه رانندگی، دیپلم کامپیوتر، آیلتس نمره 7، دوره کاشت ناخن، دان 2 تکواندو و مربیگری ایروبیکش را هم گرفت. ولی دست آخر حیران مانده بود که کجا برود کار کند. در سرش بود کنکور دکتری بدهد که کوکب خانم با اقتدار خاصی که در این سالها کمتر کسی نمونهاش را دیده بود او را یک گوشه کشید و گفت: «کافیه دیگه. هرچی پیازداغ و سبزی آشی و دلمه برگ مو درست کردم، فروختم و خرج تحصیل تو رو دادم. با فوق لیسانس بیکار باشی بهتره تا با دکتری بیکار باشی. خووبیت نداره مردم چی میگن؟»
ولی شهره یک جا بند نشد و سرانجام بدون کوچکترین پارتی و سفارش و پشت چشم نازک کردنی برای مدیر، وارد اداره شد و به شغل شریف کارمندی نايل آمد.
مدتی بعد هم خواستگار ظاهرا فرهیخته و تحصیلکردهای، نه به از خودش، برایش آمد. اما متاسفانه وصلتشان نشد چون خواستگار با تکیه بر مَثَل ملیمیهنیمان که اذعان دارد: «مادر رو ببین دختر رو بگیر» پا به خانه کوکب خانم گذاشته بود و انتظار داشت الان شهره خانم با اون وجنات و حسنات و مدرکات (جمع اشتباه مدرک، به لحاظ رعایت قافیه) از این آقا با باقلوای دستساز و چای بهارنارنج که ترجیحا بهارنارنجهایش را خود شهره چیده باشد، پذیرایی کند. حالا هرچه هم شهره برای همسر احتمالی آینده مدرک رو کند ولی اوشون تاکید داشت که اینها را برای خودت یاد گرفتی و به درد زندگیمان نمیخورد. دوتا دونات خانگی و ته چین مرغ قالبی بیشتر از مدرک آیلتس و ارشد تو به درد زندگیمان میخورد!
شهره جان که الکی شهره نشده بود، به کظم غیظ هم تسلط خاصی داشت. سعی کرد خود را کنترل کند و این خواستگاری را با آبرو راهی فنا بکند. بعد هم دفترچه کنکور دکتری گرفت که هرکس از او پرسید: شما با این شرایط اکازیونتان، چرا ازدواج نمیکنید؟ در جوابش بگوید «فعلا میخوام درسم رو ادامه بدم».
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon