✅ کلاستروفوبیا و باقی فوبیاها‌. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

✅ کلاستروفوبیا و باقی فوبیاها‌
مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های زندگی‌ام ترس از آسانسوره. ریشه‌اش هم به عدم تمایلم به پیشرفت تو زندگی برمی‌گرده، یعنی هیچ ربطی به کودکی سخت و جوانی داغون و این‌هام نداره. من از اون‌هایی هستم که یه سنسور حساس درونی دارم که هر وقت نزدیک پیشرفتمه بهم آلارم میده بعد خودم میتونم خودم رو از عرش به فرش بندازم بدون دخالت هیچ عامل خارجی با تکنیک ترکوندن فرد به دست خودش. بزرگ‌ترین دستاورد این سال‌هام تبدیل همه فرصت‌ها به تهدید بوده. یکی دیگر از فوبیاهای زندگیم فوبیای دوربین جلوست، یعنی در حالت طبیعی اگر جلوی آینه شبیه چارلیز ترون هم باشم وقتی دوربین جلو باز میشه میشم همین عکس‌هایی که می‌بینید، شاید بگین همه همینیم، ولی من عکس‌هایی از خودم در اختیار دارم که توشون با دوران سالمندیم بدون هیچ فیلتری فیت دادم. 20 سال پیش یه عکس تو مشهورترین آتلیه شهرمون گرفتم، هنوز به اون سنی که تو عکس به‌نظر می‌رسم، نرسیدم. مثل کفش سایز ۳٨ بوده که از هفت سالگی پامون می‌کردن تا صرفه‌جویی اقتصادی کنن. از اون‌وقتی که شناسنامه‌ام رو عکس‌دار کردم تا الان همون عکس رو میدم به متصدیش و باز بهم میگه: «خانوم عکس خودتون رو بدین نه عکس مادرتون رو. این کار خلاف قانونه و مجازات داره». من هم برای راستی آزمایی همون‌جا جلوی روش یه سلفی می‌گیرم تا بفهمه نباید مردم رو قضاوت کنه. اما فوبیای بنیادین زندگی‌ام فوبیای تماشا کردن خودم تو آینه حول‌وحوش ساعت سه شبه. تو اون‌ساعت وقتی تو آینه نگاه کنی کل فیلم ترسناک‌های زندگیت رو توش می‌بینی، برای همین من شب‌ها بزرگ‌ترین معضل زندگیم رفتن به دستشویی و شستن دست‌ها و زل زدن تو آینه ا‌ست. اون‌وقت که خونه بابام بودم اون‌قدر تو مسیر سروصدا می‌کردم که بالاخره یکی بیدار می‌شد ولی بعد از ازدواج این حربه‌ها اثر نمیکنه یعنی زلزله ۶ ریشتری هم نمیتونه همسرم رو بیدار کنه چه برسه به صدای در و این‌ها ولی بچه رو بیدار میکنه و فوبیای اصلی همین بیدار شدن بچه‌است. هیچ چیز ترسناک‌تر از بچه‌ای که ساعت سه صبح بیدار میشه و فکر میکنه ساعت 10 صبحه، نیست. این بچه باید شامل NPT بشه، اصلا راه دیگه‌ای نیست برای اینکه از دستش جون سالم به‌در ببری. البته به جز این‌ها فوبیاهای دیگه‌ای هم دارم، ترس از اینکه یکی تکه آخر پیتزای تو یخچال رو بخوره، ترس از پخش کنستانتین تو یه کانال که گذری می‌بینم، یعنی کاری که کنستانتین با روان من کرد مغول‌ها با ایران نکردن، یه تنه باعث شد کراشم رو از روی کیانو ریوز بردارم و به سوژه‌های کم‌خطری مثل جیم کری منتقل کنم. ترس از تکرار پخش شب ۲۹‌ام از آی‌فیلم، ترس از قطع شدن جم تی‌وی، ترس از دست زدن به جعبه فیلم جن‌گیر، ترس از افتادن بختک رو هم نباید نادیده بگیریم. این آخری رو مادر‌بزرگم گفته ‌بود که هروقت دیدیش دماغش رو بکش و یه آرزو کن. البته این برای کسی که تو خواب حین بختک‌زدگی کاملا سر میشه تقریبا یه شوخیه ولی همه تلاشم رو می‌کنم که روزی انجامش بدم. در همین راستا هر شب با کلی خوندن خبرهای ناامید‌کننده از تورم و گرونی به خواب میرم که سطح انرژی منفی‌ام بالا بره و برای بختک‌زدگی برنامه مدونی دارم اما به‌جاش خواب می‌بینم دارم برای ملت با همین سوژه‌ها استندآپ اجرا می‌کنم. حالا اگر قرار بود استندآپ اجرا کنم بر عکسش می‌شد. تا اینکه بالاخره یه شب تونستم دماغش رو بگیرم و بعد آرزو کردم پولدار بشم. الان چند وقت می‌گذره خب تابلوئه که پولدار نشدم وگرنه الان داشتم تو داب‌اسمش‌هام زندگیم رو فرو می‌کردم تو چشم و چال مخاطب. ولی از اون شب که دماغش رو کشیدم بختکه هر شب میاد به‌‌خوابم و می‌گه ببین خودت سر شوخی رو باز کردیا! البته فایده‌اش اینه که فهمیدم به‌جز فوبیای آسانسور میتونم با همه فوبیاهام کنار بیام.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon